اسم لاک پشت های نینجا با عکس

چهار لاکپشت کودک که توسط یک ماده‌ی سمی به نام جهش‌زا یا موتاژن، جهش یافته شدند. آنها به کمک یک جهش یافته‌ی دیگر که دوست آنها محسوب می‌شد و «استاد اسپلینتر» نام داشت، در زمینه‌ی هنرهای رزمی مثل نینجوتسو آموزش دیدند. از آنجایی که این لاکپشت‌ها هر کدام سبک مبارزه‌ای مخصوص به خود و همچنین شخصیت متفاوتی نسبت به یکدیگر داشتند، باعث شد که بتواند یک تیم خیلی خوب و توانمند را تشکیل دهند و اعضای خیلی خوبی در کنار یکدیگر باشند.

iOS | آموزش

قیمت لباس راهنمایی رانندگی: که به طور خلاصه لاکپشت‌های نینجا یا TMNT هم به آنها گفته می‌شود، متشکل از چهار لاکپشت نوجوان شبیه به انسان است. نام اعضای این گروه، از هنرمندان ایتالیایی‌ای که در دوران رنسانس فعالیت می‌کردند، گرفته شده است. فاضلاب‌های شهر نیویورک محل زندگی این جهش یافته‌ها محسوب می‌شود. آنها با مجرمان خرده‌پا، جنایتکاران بزرگ و شرور، موجودات جهش یافته و حتی مهاجمان بیگانه مبارزه می‌کردند و تمام تلاششان بر این است که خود را از جامعه دور و پنهان نگه دارند. این شخصیت‌ها توسط کوین ایستمن و همچنین پیتر لیرد ساخته شده‌اند.

لباس بچه گانه نیروی انتظامی: در ابتدا، این شخصیت‌های لاکپشتی چیزی بیشتر از یک سری کاراکتر کتاب‌های کمیک استریپ نبودند اما خیلی زود محبوبیت آنها زبان‌زد خاص و عام شد. این شخصیت‌ها ابتدا در کتاب‌های کمیکی که توسط کمپانی میراژ استودیوز (Mirage Studios) منتشر می‌شد، حضور پیدا می‌کردند اما بعد از گذشت مدتی حیطه‌ی فعالیتی آنها گسترده شد و ما شاهد حضور آنها در انیمیشن‌های سریالی، فیلم‌ها، بازی‌های ویدیویی و موارد دیگر هم بودیم. در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل ۱۹۹۰، این لاکپشت‌ها در بهترین وضعیت خود بودند و به بالاترین درجه از محبوبیت در آن زمان دست پیدا کردند. این محبوبیت به حدی بود که دیگر آنها در سطح جهانی موفقیت کسب می‌کردند و تقریبا همه آنها را می‌شناختند.

iOS | آموزش

لباس خلبانی جنگنده بچه گانه :داستان گروه لاکپشت‌های نینجای نوجوان جهش یافته در ژاپن و در سال ۱۹۶۴ با یک موش خانگی که به فردی به نام «هاماتو یوشی» تعلق داشت، آغاز شد. این موش اغلب اوقات به تماشای صاحب خود می‌نشست و تمرین‌های او را نگاه می‌کرد. خیلی زود این موش هم حرکات صاحبش را یاد گرفت و کم کم تلاش کرد که ادای او را در بیاورد. یوشی بهترین مبارز Foot Clan محسوب می‌شد و تنها رقیب او، مردی به نام «اوروکو ناگی» بود. اوروکو در تمام زمینه‌ها با هاماتو رقابت می‌کرد تا بتواند برتری را نسبت به او کسب کند اما در مورد زنی به نام «تانگ شن»، اوروکو اصلا حرفی برای گفتن نداشت. با اینکه هر دوی آنها در تلاش بودند تا نظر این زن را به خود جلب و نسبت به او ابراز علاقه کنند، اما این زن از همان ابتدا عاشق یوشی بود. یک روز که یوشی به خانه‌ی شن رفت، متوجه شد که ناگی به طرز بسیار بدی در حال کتک زدن این زن است. ناگی قصد داشت تا با این کار، شن را عاشق خود بکند. یوشی که با دیدن این صحنه به‌شدت عصبانی شده بود، به سمت ناگی حمله‌ور شد و او را به قتل رساند.

بعد از این اتفاق، یوشی به‌شدت احساس شرمساری می‌کرد زیرا یکی از اعضای قبیله‌ی خودشان را به قتل رسانده بود. بعد از این جریان، او تنها دو گزینه مقابل خود می‌دید؛ خودش را بکشد و امیدوار باشد که در آینده بتواند افتخاری را به‌دست بیاورد یا اینکه فرار کند و به کشور دیگری برود. یوشی گزینه‌ی دوم را انتخاب کرد. به همین دلیل شن و همچنین موش خانگی خود را برداشت و به شهر نیویورک مهاجرت کرد.

کتاب کمیک لاکپشت‌های نینجا تنها قرار بود برای یک قسمت منتشر شود و اصطلاحا سینگل ایشو باشد اما محبوبیت بسیار زیاد آنها منجر به عمر طولانی‌شان شد

با اینکه ناگی مرد و قاتل او هم به کشور دیگری رفته بود، اما در ژاپن برادر کوچکتر ناگی یعنی «اوروکو ساکی» به خودش قول داد که انتقام برادرش را از کسانی که مقصر اصلی این اتفاق بودند، بگیرد. به همین دلیل، او در قبیله‌ی Foot Clan ثبت نام کرد و در طی سال‌ها، تبدیل به مرگبارترین و بهترین مبارز آنها شد. بعد از این جریانات، این قبیله تصمیم گرفت که نفوذ خود را در سایر نقاط جهان هم گسترش دهد. زمانی که ساکی از این موضوع با خبر شد، تصمیم گرفت که رهبری شعبه‌ی آمریکایی قبیله‌اش را برعهده داشته باشد. ساکی از این فرصت استفاده کرد تا زمینه‌ی گرفتن انتقام را فراهم کند. او شعبه‌ی آمریکایی قبیله‌ی خود را در شهر نیویورک بنا کرد و نام « Shredder» را روی خود گذاشت. او، یوشی و شن را تعقیب کرد و در نهایت با خونسردی کامل آنها را به قتل رساند.

بعد از این اتفاق ناگوار، موش خانگی یوشی مجبور شد که خیابان‌ها را برای پیدا کردن غذا زیر و رو کند. یک روز، او شاهد یک تصادف جاده‌ای بود؛ تصادفی که در آن، یک کامیون حامل ضایعات سمی وجود داشت. در همین حین، یک قوطی نارنجک‌مانند از درون این کامیون بیرون آمد و با یک کاسه که دارای چهار بچه لاکپشت بود، اصابت کرد. این قوطی به همراه آن چهار لاکپشت کوچک به درون یک حفره‌ی باز افتادند. این موش که شاهد این اتفاق بود، لاکپشت‌ها را دنبال کرد و به درون فاضلاب‌ها رفت. موش متوجه شد که این لاکپشت‌ها با ماده‌ای پوشیده شدند. آن قوطی حامل مواد شیمیایی شکست و مواد آن در حال پخش شدن بود.

این موش با اینکه اصلا دلیل کارش را نمی‌دانست، اما تلاش کرد تا این لاکپشت‌ها را به نوعی از آن وضعیت نجات دهد اما با این کار، خودش هم با این مواد پوشیده شد. او صبح روز بعد بیدار شد و در کمال تعجب فهمید که آنها دو برابر شده‌اند؛ هم از نظر اندازه‌ای و هم از نظر هوشی. این چهار لاکپشت همه جا این موش را دنبال کردند اما اصلا از فاضلاب‌ها خارج نمی‌شدند. آنها فقط راه می‌رفتند و اصلا حرف نمی‌زدند. این موضوع تا زمانی ادامه داشت که در کمال تعجب، این موش متوجه شد که یکی از لاکپشت‌ها کلمه‌ی «اسپلینتر» را بیان کرده است. همین موضوع باعث شد که از آن زمان به بعد نام اسپلینتر روی موش گذاشته شود. خیلی زود آنها شروع به صحبت با یکدیگر کردند.

از آنجایی که اسپلینتر می‌دانست که دنیای بیرون قادر به درک آنها نخواهد بود، تصمیم گرفت که خودش این لاکپشت‌ها را تربیت کند. به همین دلیل، او هنر رزمی نینجیتسو را که خودش از استاد یوشی یاد گرفته بود، به آنها آموزش داد. اسپلینتر در همین دوران یک کتاب هنری قدیمی که مربوط به دوران رنسانس بود پیدا کرد. از داخل همین کتاب، او اسم این لاکپشت‌ها را انتخاب و روی آنها گذاشت؛ نام‌هایی متشکل از لئوناردو، میکل‌آنژ یا مایکل آنجلو، داناتلو و رافائل.

اعضای گروه: الوپکس، اپریل اونیل، کیسی جونز، داناتلو، داناتلو آینده، لئوناردو آینده، مایکل آنجلو آینده، رافائل آینده، هاماتو یوشی، لارن سانتون، لئوناردو، استاد اسپلینتر، می پی چی، متال هد، مایکل آنجلو، نینجارا، رافائل، شدو و اسلش.

متحدان: Al-Fal Que’، آلفرد پنی ورث، الوپکس، انجل، اپریل اونیل، عزرائیل، باربارا گوردن، بتمن، بلک پاور رنجر، بلو پاور رنجر، بوک وورم، برن اوت، کیتلین فیر چایلد، کندی فاین، کیسی جونز، کتماندو، کرید، کادلی، دیمین وین، دیک گریسون، دردمان، فایر فلای، فری فال و غیره.

دشمنان: انیموس، ارماگون، بین، بکستر استاکمن، بیباپ، بلی بمب، بلاچ، کتماندو، کمیلین، چی یو، چین خان، داگ پاوند، فمین، فیش فیس، هارلی کوئین، جان بیشاپ، جوکر، کارای، کید ترا، کیتسون، کویا، کرنگ، مد هتر و غیره.

همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شد، این شخصیت‌ها توسط کوین ایستمن و همچنین پیتر لیرد ساخته شده‌اند. آنها برای اولین بار در قسمت اول سری کتاب کمیک Teenage Mutant Ninja Turtles که توسط کمپانی میراژ منتشر شده بود، حضور پیدا کردند. این شخصیت‌ها در ۹۰۶ کتاب کمیک حضور داشتند.

زمانی که این لاکپشت‌ها به سن ۱۳ سالگی رسیدند و بعد از اینکه با یک باند خیابانی به نام « Purple Dragons» روبه‌رو شدند، اسپلینتر تصمیم گرفت که دوره‌ی آموزشی و آزمایشی آنها به پایان رسیده است. به همین دلیل داستان کامل گذشته‌ی آنها را برایشان شرح داد. اسپلینتر در این برهه زمانی دیگر پیر شده بود و فکر می‌کرد که زمان خیلی زیادی برای زندگی کردن برای او باقی نمانده است. به همین دلیل، به لاکپشت‌ها درباره‌ی مرگ استاد خود گفت و از آنها خواست که با کشتن شردر، انتقام استاد یوشی را بگیرند.

در بین اعضای این تیم، رافائل انتخاب شد تا پیغامی را به شردر برساند. او به مقر اصلی قبیله‌ی Foot Clan نفوذ کرد و با بسیاری از نگهبان‌های نینجایی این پایگاه مبارزه کرد و آنها را شکست داد. رافائل بعد از اینکه به اندازه‌ی کافی، جاسوسی اوروکو ساکی را که در یک ساختمان دیگر قرار داشت کرد، یکی از سای‌های خود را از طریق پنجره به سمت او پرتاب کرد. به این سای، یک یادداشت چسبیده بود. این یادداشت شردر را به چالش کشید تا در مبارزه‌ای خطرناک شرکت کند. آنها قصد داشتند تا به این طریق، افتخار هاماتو یوشی را بازگردانند و او را سربلند کنند.

بعد از گذشت مدتی، لاکپشت‌ها خود را به بالای سقف مکان دقیقی که روی یادداشت نوشته شده بود رساندند و منتظر دشمن خود شدند. از فاصله‌ی بسیار دوری ساکی که در قالب شخصیت شردر خود ظاهر شده بود، آنها را تماشا می‌کرد و با تعجب زیاد در این فکر بود که این چهار موجود مرموز دقیقا چه کسانی هستند. او همچنین به این موضوع فکر می‌کرد که چگونه بعد از گذشت این همه مدت، قتل یوشی دوباره به سراغ او آمده است و قصد اذیت او را دارد. ناگهان لاکپشت‌ها توسط نینجاهای قبیله‌ی فوت احاطه شدند و خیلی زود، تمامی آنها به مبارزه با یکدیگر پرداختند. لاکپشت‌ها در نهایت توانست در این نبرد که آسیب‌هایی را هم به دنبال داشت، این نینجاها را شکست دهند. همان موقع بود که شردر بالاخره تصمیم گرفت که با این لاکپشت‌ها روبه‌رو شود. این چهار لاکپشت در ابتدا تلاش کردند تا به صورت جداگانه با شردر مبارزه کنند اما این جنگجوی زره‌پوش خیلی قوی‌تر از این حرف‌ها بود.

به همین دلیل، آنها تصمیم گرفتند که همگی با هم با او روبه‌رو شوند. نبرد آنها کمی طولانی شد، تا زمانی که لئوناردو موفق شد تا کاتانای خود را وارد سینه و شکم شردر کند. زمانی که شردر از درد زیاد روی زمین افتاده بود و خونریزی می‌کرد، به لاکپشت‌ها گفت که کارش را تمام کنند اما لئوناردو نپذیرفت. او کاتانای خود را در اختیار شردر قرار داد و گفت که اگر خودش زندگی‌اش را به پایان برساند، می‌تواند افتخار سابقش را به دست بیاورد. ساکی این حرف را نپذیرفت و سعی در منفجر کردن یک بمب ترمیتی داشت؛ بمبی که می‌توانست جان هرکسی را که روی سقف بود، بگیرد. داناتلو خیلی زود از چوب مخصوص خود استفاده کرد و شردر را به همراه بمبش، به پایین انداخت. همزمان که شردر در حال سقوط بود، بمب منفجر شد و صاحبش را کشت. این چهار لاکپشت، بعد از اینکه ماموریت خود را با موفقیت به اتمام رساندند، به خانه بازگشتند.

هنوز مدت زیادی از شکست دادن شردر نگذشته بود که استاد اسپلینتر با گزارش خبری یک دانشمند به نام «بکستر استاکمن» به مشکل خورد. این دانشمند اختراعی را به ثبت رسانده بود که امید داشت تا با استفاده از این اختراع، به مشکل موش‌های شهر نیویورک پایان بدهد؛ اختراعی به نام Mousers. در همین برهه زمانی، لاکپشت‌ها متوجه شدند که یک زن جوان توسط همین Mousers مورد حمله قرار گرفته است به همین دلیل به سراغ او رفتند و او را نجات دادند.

آنها این زن را به مخفیگاه زیرزمینی خود بردند. این زن، خود را با نام «اپریل اونیل» معرفی کرد. او توضیح داد که تا مدتی پیش، دستیار آزمایشگاه استاکمن بود اما زمانی که متوجه شد هدف اصلی Mousers دزدیدن پول از بانک‌ها است، تصمیم گرفت که مقابل این تحقیقات بایستد. اپریل اونیل که با فهمیدن این حقیقت از استاکمن متنفر شده بود، تصمیم گرفت که از دست او فرار کند اما از آنجایی که استاکمن ربات‌های خود را به طرف اپریل فرستاده بود، او هم ناچار به سمت فاضلاب‌ها آمد. این چهار لاکپشت بعد از شنیدن این اتفاقات، تصمیم گرفتند تا به همراه این زن به آزمایشگاه استاکمن بازگردند و نقشه‌های شرورانه‌ی او را متوقف کنند. در همین حین، آنها مورد حمله‌ی این ربات‌ها قرار گرفتند اما داناتلو و همچنین اپریل موقف به شکست آنها شدند

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا