
خلاصه کتاب به امید دیدار در آن دنیا ( نویسنده پیر لومتر )
کتاب «به امید دیدار در آن دنیا» اثر پیر لومتر، واقعاً یه شاهکاره که حسابی تو دل آدم جا باز می کنه. این رمان که جایزه معتبر گنکور رو هم برده، فقط یه داستان جنگی معمولی نیست؛ روایت زندگی تلخ و البته پر از امید دو سرباز فرانسویه که بعد از وحشت های جنگ جهانی اول، تو یه جامعه پر از فساد و بی تفاوتی، برای بقا و انتقام دست و پا می زنن. اگه دنبال یه کتاب عمیق، تأثیرگذار و البته پرکشش هستین که لایه های پنهان جنگ و آدمیزاد رو نشونتون بده، این همون کتابیه که باید بخونیدش.
درباره ی نویسنده: پیر لومتر، قصه گویی که با کلمات جادو می کنه!
پیر لومتر، نویسنده ی فرانسوی که اسمش این روزا حسابی تو محافل ادبی پیچیده، بیشتر از همه با رمان های پلیسی و جنایی اش شناخته می شه. شاید باورش سخت باشه، اما کسی که اینقدر تو خلق معماهای پیچیده و کارآگاه های باهوش استاده، یه معلم ادبیات بوده که از سال ۲۰۰۶ زندگی اش رو وقف نوشتن کرده. جالبه بدونید که حتی شخصیت معروف «فرمانده کامی ورهوفن» رو هم ایشون خلق کرده که بین طرفدارهای رمان های هیجان انگیز، حسابی محبوبیت داره. خیلی ها حتی سبک کارش رو با آلفرد هیچکاک مقایسه می کنن!
اما «به امید دیدار در آن دنیا» یه جورایی یه پدیده متفاوت تو کارنامه ی لومتره. با اینکه روح هیجان و کشش رمان های قبلیش تو این کتاب هم حس می شه، اما این بار بیشتر با یه رمان تاریخی-روانشناختی طرفیم تا پلیسی محض. لومتر اینجا قدرتش رو تو خلق شخصیت های چندبعدی و همدلی برانگیز نشون می ده؛ آدمایی که حتی اگه بزدل باشن یا از سر ناچاری دست به کارهای عجیب بزنن، باز هم نمی تونی نسبت بهشون بی تفاوت باشی. اون استادِ تصویرسازیه و کاری می کنه که صحنه ها رو جلوی چشمات مجسم کنی، طوری که انگار خودت اونجایی. همین توانایی اش باعث شده که «به امید دیدار در آن دنیا» تبدیل به اثری بشه که جایگاه لومتر رو تو ادبیات فرانسه حسابی بالا ببره و بهش اعتبار ویژه ای ببخشه.
افتخارات «به امید دیدار در آن دنیا»: یه عالمه جایزه که کیفیتش رو داد می زنه!
وقتی یه کتاب این همه جایزه ریز و درشت می بره، یعنی یه چیزی داره که تونسته دل منتقدها و داورها رو ببره، نه؟ «به امید دیدار در آن دنیا» از اون کتاباست که لیست افتخاراتش حسابی پر و پیمونه. مهم ترینشون که دیگه فکر کنم اسمش رو هم شنیدید، جایزه ادبی گنکوره. این جایزه، مهم ترین جایزه ادبی فرانسه به حساب میاد و خب، بردنش خودش یه مهر تأییده روی کیفیت و ارزش ادبی یه رمان.
فقط جایزه گنکور هم نیست، این کتاب افتخارات دیگه هم داره، مثلاً:
- برنده ی جایزه ی ادبی گنکور در سال ۲۰۱۳
- رمان برگزیده ی فرانسه (یعنی مردم فرانسه هم حسابی ازش استقبال کردن!)
- برنده ی جایزه ی کتاب فروش ها (نشون می ده که حتی فروشنده ها هم می دونستن چی تو دستشونه!)
- نامزد جایزه ی Européenne Literatuurprijs (که نشون می ده تو سطح اروپا هم مورد توجه بوده)
خلاصه که این جوایز فقط یه اسم نیستن، اونا تأییدیه ای هستن بر اینکه «به امید دیدار در آن دنیا» یه اثر ارزشمنده که هم از لحاظ ساختاری قویه، هم داستانش حرف برای گفتن داره و هم تونسته مخاطبان و منتقدان رو تحت تأثیر قرار بده. پس اگه هنوز شک دارید که این کتاب رو بخونید یا نه، این افتخارات می تونن حسابی تشویقتون کنن.
خلاصه داستان «به امید دیدار در آن دنیا»: از آتیش جنگ تا یه نقشه بزرگ برای انتقام!
داستان «به امید دیدار در آن دنیا» از اونایی نیست که از اول تا آخرش فقط بوی باروت و خون بده، نه! این کتاب همون اولش شما رو می بره وسط یه ماجرای هیجان انگیز و بعد هم یواش یواش، گره های زندگی شخصیت ها رو براتون باز می کنه.
شروعی که نفس آدم رو بند میاره
صحنه آغازین کتاب برمی گرده به روزهای آخر جنگ جهانی اول، دقیقاً نوامبر ۱۹۱۸. فرض کنین جنگ دیگه تموم شده، شایعه هاش همه جا پیچیده و هیچ سربازی دل و دماغ جنگیدن نداره. همه فقط می خوان برگردن خونه، پیش خونواده هاشون. اما درست تو همین وضعیت، ستوان پرادل، که یه آدم جاه طلب و بی رحمه، یه دستور حمله الکی صادر می کنه. چرا؟ برای اینکه از آخرین فرصت باقی مونده اش برای گرفتن ترفیع و نشون دادن خودش استفاده کنه. تو این حمله بی دلیل، یه جنایت بزرگ اتفاق می افته: پرادل دستور می ده دو نفر از افسرای خودشون رو از پشت بکشن تا همه فکر کنن کار آلمان ها بوده و خون سربازها به جوش بیاد و با انگیزه بیشتری حمله کنن.
درست تو همین هیاهو، آلبر مایار، یکی از سربازای معمولی داستان ما، به جسد اون دو نفر می رسه و یهو متوجه می شه که این ها از پشت تیر خوردن! یعنی کار آلمان ها نیست، کار خودشونه. همین کشف ساده، زندگی آلبر رو زیر و رو می کنه. اون می فهمه که چه کثافت کاری بزرگی داره اتفاق میفته.
آلبر نمی داند چه چیزی به فکرش رسیده است. شاید حس ششم باشد. شانه پیرمرد را می گیرد و هل می دهد. مرده به سنگینی برمی گردد و روی شکم می خوابد. باید چند ثانیه ای بگذرد تا آلبر به موضوع پی ببرد. سپس حقیقت به روشنی در نظرش نمایان می شود: کسی که به سوی دشمن پیش می رود با دو گلوله از پشت سر از پا نمی افتد.
دوستی از دل فاجعه
آلبر با اینکه حقیقت رو فهمیده، اما تو گیر و دار جنگ و حمله، تو یه گودال بزرگ که خمپاره ها ساختن، سقوط می کنه و زنده زنده زیر خاک دفن می شه. درست وقتی که دیگه هیچ امیدی به زنده موندن نداره، ادوارد پریکور، یه سرباز زخمی و هنرمند، که اتفاقاً تیر هم خورده و از قافله عقب افتاده، نوک سرنیزه آلبر رو می بینه. با اینکه خودش حال خوشی نداره، مثل یه سگ شکاری دیوانه وار شروع می کنه به کندن خاک و آلبر رو نجات می ده.
اما این تازه شروع ماجراست. همین که آلبر از مرگ حتمی نجات پیدا می کنه، یه ترکش خمپاره ی دیگه، این بار صورت ادوارد رو به شدت مجروح می کنه. اون از ریخت میفته و آسیب های جسمی و روانی جبران ناپذیری می بینه. حالا دیگه زندگی این دو نفر حسابی به هم گره می خوره؛ یکی جون اون یکی رو نجات داده و حالا نوبت اون یکی شده که جبران کنه.
زندگی بعد از جنگ: یه کابوس تازه
خب، جنگ تموم می شه و همه برمی گردن خونه. اما آیا واقعاً همه چی تموم شده؟ نه، برای آلبر و ادوارد، تازه بدبختی ها شروع شده. جامعه به سربازای زخمی و آسیب دیده بی تفاوته. اون ها که جونشون رو کف دست گرفتن و برگشتن، حالا با کلی مشکلات جسمی و روحی، باید با بی مهری و بی توجهی جامعه دست و پنجه نرم کنن. ادوارد با صورت از ریخت افتاده اش، حتی نمی خواد برگرده پیش خونواده اش و ترجیح می ده که همه فکر کنن مرده! آلبر هم که حسابی احساس دین به ادوارد می کنه، تو این راه همراهش می مونه.
نقشه ای برای عدالت (یا انتقام؟)
تو این شرایط ناامیدکننده، یه فکر عجیب و غریب به سر این دو نفر می زنه. تصمیم می گیرن برای اینکه هم به مسئولین بی کفایت و فاسد ضربه بزنن و هم پولی به جیب بزنن تا بتونن زندگی کنن، یه کلاهبرداری بزرگ راه بندازن. نقشه شون چیه؟ تظاهر به ساخت بناهای یادبود بزرگ و باشکوه برای قربانیان جنگ! یه جوری می خوان از همین فساد و سودجویی که زندگی شون رو نابود کرده، برای خودشون یه راه فرار پیدا کنن. این طرح پر از جزئیات پیچیده و خنده داره که حسابی شما رو سرگرم می کنه.
شخصیت ها رو بیشتر بشناسیم
نقش اصلی تو این داستان رو سه تا شخصیت کلیدی بازی می کنن که هر کدومشون یه دنیا حرف برای گفتن دارن:
-
آلبر مایار: یه مرد واقع بین، حسابگر و محتاط که تو جنگ حسابی آب دیده شده. شاید خیلی قهرمان بازی درنیاره، اما دلش برای رفیقش می سوزه و حسابی وفاداره. اون کسیه که چشماش رو روی حقایق تلخ نمی بنده و می فهمه دنیا چطور داره می چرخه.
-
ادوارد پریکور: هنرمندی حساس و آسیب پذیر که تو جنگ، هم جسمش رو از دست داده و هم روحش رو. اون با اینکه از نظر فیزیکی توانایی های زیادی نداره، اما ذهن خلاق و هنریش بهش کمک می کنه که تو این نقشه پیچیده، حسابی بدرخشه. اون نماد قربانیان اصلی جنگه.
-
ستوان پرادل: یه آدم جاه طلب، بی رحم و فرصت طلب که فقط به فکر منافع خودشه. اون کسیه که از جنگ برای رسیدن به اهدافش سوءاستفاده می کنه و حتی جون سربازها هم براش اهمیتی نداره. اون نماد فساد و سودجویی تو دوران جنگ و بعد از اونه و در کمال ناباوری، با خواهر ادوارد هم ازدواج کرده!
اوج و پایان داستان: پیچیدگی هایی که غافلگیرت می کنه!
داستان این دو رفیق با پیش رفتن طرح کلاهبرداریشون حسابی پیچیده می شه. لومتر استادانه این پیچ و خم ها رو جلوی چشممون می ذاره و رویدادهایی رو وارد داستان می کنه که اصلاً انتظارشون رو ندارید. پایان کتاب هم از اون دست پایان بندی های خاص و تأثیرگذاره که تا مدت ها ذهنتون رو درگیر خودش می کنه. بدون اینکه بخوام چیزی رو لو بدم، فقط می تونم بگم که لومتر اینجا هم شما رو غافلگیر می کنه و هم بهتون نشون می ده که عاقبت این جور نقشه ها همیشه اون چیزی نیست که ما فکر می کنیم. داستان پر از هیجانه، اما تهش یه حس عمیق از سرنوشت و انسانیت به آدم دست می ده.
پیام ها و درس های «به امید دیدار در آن دنیا»: بیشتر از یه داستان جنگی!
«به امید دیدار در آن دنیا» فقط یه داستان هیجان انگیز نیست که بخونی و تموم شه. این کتاب یه جورایی آینه تموم چیزاییه که تو جنگ ها و بعد از اونا اتفاق میفته. پیر لومتر تو این رمانش کلی حرف برای گفتن داره که تا مدت ها تو ذهنت می مونه.
جنگ، اون روی سکه:
تو اکثر کتابای جنگی، هی از قهرمان بازی و شجاعت و اینجور چیزا حرف می زنن، نه؟ اما لومتر اینجا یه روی دیگه از سکه رو نشونمون می ده. اون جنگ رو از چشم آدمایی می بینه که نه قهرمانن، نه دلشون می خواد قهرمان باشن. اونا فقط می خوان زنده بمونن، اما جنگ اونا رو می بلعه. اینجا خبری از افتخار و شرف تو میدون جنگ نیست، فقط رنج و بدبختی و از هم پاشیدن انسانیته. کتاب حسابی جنبه های غیرقهرمانانه و ضدانسانی جنگ رو نشونمون می ده.
کثافت کاری ها و سواستفاده ها:
همیشه یه عده ای هستن که از آب گل آلود ماهی می گیرن، حتی تو جنگ! شخصیت هایی مثل ستوان پرادل تو این کتاب نماد همین سودجوها هستن. آدمایی که از خون و جون بقیه برای خودشون نردبون ترقی می سازن. لومتر خیلی خوب نشون می ده که چطور بعضی ها از فجایع انسانی، به نفع خودشون استفاده می کنن و چطور فساد مثل یه بیماری واگیردار تو جامعه بعد از جنگ پخش می شه.
زخم های جنگ، روحی و جسمی:
تصور کن سال ها تو جنگ باشی، هر روز ببینی که دوستات جلوی چشمت پر پر می شن و هر لحظه مرگ رو حس کنی. خب معلومه که اینا زخمای عمیقی روی روح و جسم آدم می ذاره. ادوارد پریکور تو این داستان، نمونه بارز همین آدمای آسیب دیده است. جنگ صورتش رو ازش می گیره و روحش رو داغون می کنه. این کتاب نشون می ده که پیامدهای جنگ تا چه حد عمیق و ماندگارن و چطور سلامت روان سربازا رو نابود می کنن.
رفاقت های محکم:
تو دل این همه بدبختی و فساد، یه پیوند عمیق و ناگسستنی بین آلبر و ادوارد شکل می گیره. رفاقتشون، تنها چیزیه که اونا رو سر پا نگه می داره. وفاداری و دوستی تو شرایط سخت، یکی از مضامین اصلی و خیلی قشنگ این کتابه که به آدم حس امید می ده.
عدالت یا انتقام؟ مسئله این است!
آلبر و ادوارد برای جبران بی عدالتی هایی که بهشون شده، یه نقشه انتقامی می کشن. اما آیا این انتقام می تونه عدالت رو برقرار کنه؟ لومتر با ظرافت خاصی مفهوم عدالت شخصی رو بررسی می کنه و مرزهای اون رو به چالش می کشه. این سوال رو تو ذهن مخاطب ایجاد می کنه که آیا برای رسیدن به عدالت، هر کاری مجازه؟
قهرمان بازی های پوشالی:
تو این کتاب می بینیم که چطور برای توجیه جنگ، دروغ های بزرگی ساخته می شن و چطور کسایی که واقعی ترین قهرمان ها بودن (یعنی همونایی که جونشون رو تو جنگ از دست دادن)، فراموش می شن و کسایی که فقط به فکر خودشون بودن، به اسم قهرمان بهشون احترام می ذارن. این یه جورایی زیر سوال بردن کل مفهوم قهرمانی تو جنگه.
همیشه همین طور است. سربازهایی که مرخص شده اند مدام نق می زنند. می خواهند با این جنگشان به همه درس بدهند. این قهرمان ها کم کم دارند ذله مان می کنند! قهرمان های واقعی مرده اند! آن ها، بله، ببخشید، آن ها قهرمانند، قهرمان واقعی! وانگهی، وقتی کسی بیش از حد از تجربه هایی که در سنگرها داشته حرف می زند، باید به حرف هایش شک کرد.
فیلم «آن جا می بینمت»: کتاب رو خوندی، حالا بشین پاش!
هر وقت یه کتاب حسابی سر و صدا می کنه، معمولاً سروکله فیلمش هم پیدا می شه، نه؟ «به امید دیدار در آن دنیا» هم از این قاعده مستثنی نیست و در سال ۲۰۱۷ یه فیلم سینمایی هم از روش ساختن به اسم «آن جا می بینمت» (See You Up There). کارگردانی این فیلم رو آلبرت دوپونتل انجام داده و تو جشنواره ها هم حسابی مورد توجه قرار گرفته.
فیلم تونسته حال و هوای کتاب رو خوب منتقل کنه و بازی بازیگراش هم واقعاً دیدنیه. اما یه نکته مهم هست که باید حواستون بهش باشه: پایان فیلم و کتاب یکم با هم فرق داره. معمولاً تو اقتباس های سینمایی، کارگردان ها یه سری تغییرات برای جذاب تر شدن یا متفاوت کردن اثر ایجاد می کنن که خب اینجا هم همین اتفاق افتاده.
حالا سؤال اینه: اول فیلم رو ببینیم یا کتاب رو بخونیم؟ راستش ما همیشه پیشنهاد می کنیم که اول کتاب رو بخونید. چرا؟ چون کتاب همیشه جزئیات بیشتری داره، عمق شخصیت ها رو بهتر نشون می ده و به شما اجازه می ده خودتون صحنه ها رو تو ذهنتون بسازید. بعد از خوندن کتاب، دیدن فیلم مثل یه جایزه می مونه که می تونید با دیدنش، تصورتون از داستان رو با چیزی که کارگردان ساخته مقایسه کنید و از این تجربه هم لذت ببرید. اینطوری هم از داستان اصلی سیراب می شید، هم فیلم رو بهتر درک می کنید.
چند جمله از کتاب که تا مدت ها تو ذهنت می مونه!
بعضی وقتا یه جمله یا یه پاراگراف کوتاه تو یه کتاب، بیشتر از کل داستان تو ذهن آدم می مونه. «به امید دیدار در آن دنیا» پر از اینجور جملاته که هر کدومشون یه مفهوم عمیق رو تو خودشون دارن. اینجا چند تاشو براتون آوردم که ببینید چقدر نویسنده توانمند بوده تو انتقال حس و حالش:
-
«جنگ جهانی هرگز چیزی نبود مگر تلاش برای جنایتی تعمیم یافته در یک قاره.» (صفحه ۵۴)
این جمله خیلی مستقیم و بی پرده، واقعیت تلخ جنگ رو نشون می ده. جنگ برای خیلی ها فقط یه کشتار بزرگ و برنامه ریزی شده بود. -
«آلبر، همچنان که او را در آغوش گرفته، به خود می گوید که ادوارد هم، مثل همه در طول جنگ، فکری جز زنده ماندن نداشته. اما حالا که جنگ به پایان رسیده و او زنده مانده، همه فکر و ذکرش این است که سربه نیست شود. اگر حتی آن هایی که زنده مانده اند نیز رویایی جز مردن نداشته باشند، واقعا افتضاح است.» (صفحه ۷۹)
این جمله نشون می ده که ترومای جنگ چقدر می تونه عمیق باشه، حتی برای اونایی که زنده موندن. گاهی زنده موندن سخت تر از مردنه. -
«آلبر با خود گفت که در خانه پولدارها همه چیز و همه کس زیبا هستند، حتی فقرا.» (صفحه ۲۲۹)
این جمله یه طعنه اجتماعی تنده که نشون می ده چطور تو چشم آدمای ثروتمند، حتی فقر هم می تونه یه جور زیبایی سطحی داشته باشه، چون اونا هیچ وقت درد واقعی فقر رو حس نمی کنن. -
«می دانست که انسان سرانجام از هر اندوهی تسلی می یابد، اما از وقتی در جنگ برنده شده بود، احساس می کرد هر روز، اندی بیش تر از روز پیش، آن را می بازد.» (صفحه ۲۷۴)
پیروزی تو جنگ همیشه به معنی خوشبختی نیست. این جمله نشون می ده که حتی یه پیروزی هم می تونه حس باخت رو در آدم ایجاد کنه، مخصوصاً وقتی چیزای زیادی رو از دست دادی. -
«برای یک نظامی جنگ بهانه زندگی است و شور و شوق مردان جوان را به او می بخشد و اگر آن را از او بگیرید، آنچه می ماند مردی عقب افتاده و کوته فکر است.» (صفحه ۳۲۸)
این جمله به این نکته اشاره می کنه که برای بعضی از نظامی ها، جنگ یه جور هدف و هویت می ده. بدون اون، اونا راه خودشون رو گم می کنن. -
«هر داستانی باید پایانی داشته باشد؛ این قانون زندگی است. همه چیز باید پایانی داشته باشد، اگرچه دردناک، اگرچه تحمل ناپذیر، اگرچه خنده دار.» (صفحه ۴۱۰)
این جمله هم یه جور فلسفه زندگی رو بیان می کنه و هم به پایان داستان خودش اشاره داره. همه چیز تموم می شه، خوب یا بد.
کدوم ترجمه «به امید دیدار در آن دنیا» رو بخونیم؟ یه راهنمای کوچولو!
«به امید دیدار در آن دنیا» چون یه کتاب معروف و پرطرفداره، چند تا ترجمه مختلف ازش تو بازار هست که گاهی انتخاب رو برای خواننده ها سخت می کنه. تو ایران، سه تا از مترجم های بنام این کتاب رو ترجمه کردن: مهستی بحرینی، پرویز شهدی و مرتضی کلانتریان. خب، حالا کدوم رو بخونیم؟
مهستی بحرینی – نشر ماهی:
خانم مهستی بحرینی از مترجم های باسابقه و شناخته شده ی ادبیات فرانسه تو ایرانه. ایشون معمولاً به دلیل روان بودن ترجمه ها و دقتشون تو انتقال مفهوم، معروفن. ترجمه ی ایشون از «به امید دیدار در آن دنیا» توسط انتشارات ماهی منتشر شده و خیلیا این ترجمه رو یه انتخاب مطمئن و خوب می دونن، چون هم متنه روونه و هم حس و حال نویسنده رو به خوبی منتقل کرده. اگه دنبال یه ترجمه ی خوش خوان و ادبی هستید که حسابی با داستان ارتباط برقرار کنید، این گزینه رو از دست ندید.
پرویز شهدی – نشر به سخن:
آقای پرویز شهدی هم از مترجم های قدیمی و باتجربه کشورمون هستن که آثار زیادی رو ترجمه کردن. ترجمه ی ایشون از این کتاب توسط نشر به سخن منتشر شده. بعضی خواننده ها ترجمه ی ایشون رو هم خیلی روان و نزدیک به فضای داستان می دونن. نظرات خواننده ها نشون می ده که این ترجمه هم طرفدارهای خاص خودش رو داره و خیلی ها ازش راضی بودن. تو نظراتی که از خواننده ها هست، بعضی ها به روان بودن ترجمه ی آقای شهدی اشاره کردن و گفتن که خوندنش راحته.
مرتضی کلانتریان – نشر آگه:
آقای مرتضی کلانتریان هم از مترجم های خوب و باکیفیته که ترجمه ی ایشون از «به امید دیدار در آن دنیا» توسط نشر آگه به بازار اومده. این ترجمه هم اعتبار خاص خودش رو داره و از نظر ادبی، جایگاه بالایی داره.
حالا چطور انتخاب کنیم؟
راستش انتخاب بین این سه تا مترجم کار سختیه، چون هر سه از بهترین های این حوزه هستن. بهترین راه اینه که اگه براتون مقدوره، یه سر به کتاب فروشی بزنید و چند صفحه ی اول هر کدوم از این ترجمه ها رو بخونید. ببینید با کدوم یکی بیشتر ارتباط برقرار می کنید و لحن کدوم ترجمه به سلیقه شما نزدیک تره. بعضی ها ترجمه ی روان تر رو دوست دارن و بعضی ها ترجیح می دن ترجمه ای رو بخونن که تا حد امکان به متن اصلی وفادار بوده. معمولاً وقتی یه کتاب اینقدر ترجمه های خوب داره، مهم اینه که شما با کدوم ارتباط بهتری می گیرید. هر سه ترجمه قطعاً ارزش خوندن رو دارن.
مشخصات کتاب شناختی «به امید دیدار در آن دنیا»
برای اینکه اطلاعاتتون کامل باشه، اینجا مشخصات اصلی کتاب «به امید دیدار در آن دنیا» رو تو یه جدول براتون آوردیم:
عنوان | عنوان اصلی (فرانسوی) | نویسنده | ژانر | سال انتشار نسخه اصلی |
---|---|---|---|---|
به امید دیدار در آن دنیا | Au revoir là-haut | پیر لومتر | ادبیات ضد جنگ، تاریخی، روانشناختی | ۲۰۱۳ |
و اطلاعات مربوط به ترجمه های فارسی رایج:
مترجم | ناشر | سال انتشار (اولین نسخه فارسی) | تعداد صفحات (حدودی) | شابک (ISBN) |
---|---|---|---|---|
مهستی بحرینی | نشر ماهی | ۱۳۹۵ | ۵۰۰ | 978-964-209-262-8 |
پرویز شهدی | نشر به سخن | ۱۳۹۶ | ۶۰۸ | 978-600-7987-28-5 |
مرتضی کلانتریان | نشر آگه | – | – | – |
چرا باید «به امید دیدار در آن دنیا» رو بخونی؟ دلیلش رو بهت می گم!
تا اینجا حسابی راجع به این کتاب حرف زدیم و دیدیم که چه چیزایی داره و چقدر می تونه تأثیرگذار باشه. اما اگه هنوز تو دلت یه چرا کوچولو هست که بگه این همه کتاب خوب تو دنیا هست، چرا این یکی؟ من چند تا دلیل محکم دیگه برات میارم که قضیه رو برات تموم کنم:
-
داستانش گیرایی خاصی داره: پیر لومتر استاد قصه گوییه. این کتاب از همون صفحه اول شما رو میخکوب می کنه و تا آخر رها نمی کنه. پیچ وخم های داستان، غافلگیری ها و اتفاقات غیرمنتظره اش، نمی ذاره ازش دل بکَنید.
-
شخصیت هاش واقعی و عمیقن: آلبر و ادوارد، یا حتی پرادلِ منفور، همه آدمایی هستن که می تونید باهاشون ارتباط بگیرید. لومتر اونقدر خوب اونا رو می سازه که انگار سال هاست می شناسیدشون. رابطه ی عمیق بین آلبر و ادوارد به خصوص، یکی از نقاط قوت اصلی کتابه.
-
پیام های جهانی و تاریخیه: این کتاب فقط داستان دو تا سرباز فرانسوی نیست؛ یه نقده به جنگ، به فساد، به بی عدالتی و به تبعات روانی و اجتماعی جنگ که هر جای دنیا می تونه اتفاق بیفته. وقتی این کتاب رو می خونی، از اتفاقات جنگ جهانی اول درس می گیری، اما در واقع داری درباره ی انسانیت فکر می کنی.
-
ادبیاتش حرف نداره: پیر لومتر قلم بی نظیری داره. حتی اگه داستانش رو دوست نداشته باشی (که بعیده)، سبک نوشتاری و توانایی اش تو تصویرسازی، شما رو جذب می کنه. جملات قصار و پرمغز کتاب، تا مدت ها تو ذهنت می مونه.
-
یه شاهکار ضد جنگه: اگه به ادبیات ضد جنگ علاقه داری یا می خوای بفهمی جنگ چطور زندگی آدم ها رو نابود می کنه، این کتاب بهترین انتخابه. خبری از قهرمان بازی های الکی نیست، فقط رنج و بقا و تلاشی برای زنده موندن تو یه دنیای نامرده.
خلاصه که «به امید دیدار در آن دنیا» از اون رمانایی نیست که راحت از کنارش بگذرید. یه جورایی باید تو لیست هر کسی که دوست داره کتاب خوب بخونه، باشه. یه تجربه فراموش نشدنیه که هم سرگرمت می کنه، هم به فکر فروت می بره و هم یه تلنگر جدی بهت می زنه. پس منتظر چی هستی؟ برو سراغش!