خلاصه کامل کتاب سرزمین گوجه های سبز | هرتا مولر

خلاصه کتاب سرزمین گوجه های سبز ( نویسنده هرتا مولر )

«سرزمین گوجه های سبز» اثری از هرتا مولر، نویسنده برنده نوبل ادبیات، شما را به دل رومانیِ تحت دیکتاتوری نیکولای چائوشسکو می برد، جایی که ترس و بی اعتمادی بر همه چیز سایه افکنده است. این رمان با زبانی شاعرانه و عمیق، داستان چند جوان را روایت می کند که دنبال راهی برای بقا و رهایی هستند. اگر کنجکاوید بدانید چطور یک نویسنده می تواند کابوس یک دوران را این قدر ملموس و البته هنرمندانه به تصویر بکشد، تا آخر این مقاله با ما همراه باشید.

کتاب

بعضی کتاب ها فقط یک قصه نیستند، یک پنجره اند به روحی که زخم خورده، به جامعه ای که زیر چکمه استبداد له شده و به انسانیتی که در اوج ناامیدی، دنبال کورسوی امیدی می گردد. «سرزمین گوجه های سبز» از هرتا مولر، دقیقاً یکی از همین کتاب هاست. مولر، این بانوی آلمانی-رومانیایی که نوبل ادبیات را به خانه برد، با قلم جادویی و تلخش، ما را به سفری دعوت می کند به قلب تاریکی یک دوران. دورانی که در آن، گوجه ها هم سبز می ماندند، انگار که فرصت رسیدن نداشتند.

شاید نام اصلی کتاب، «قلب حیوانی» (Herztier)، خودش بیشتر از هر چیزی حرف بزند. قلبی که در قفس دیکتاتوری، مثل حیوانی زخمی، تقلا می کند برای زنده ماندن. این کتاب فقط برای علاقه مندان به ادبیات نیست؛ برای هر کسی است که می خواهد بفهمد ترس چطور آدم ها را تغییر می دهد، امید چطور در دل یأس جوانه می زند و انسانیت چطور حتی در اوج خفقان هم راهش را پیدا می کند. قرار است در این مقاله، عمیقاً شیرجه بزنیم در دنیای این رمانِ قدرتمند، از زندگی خود هرتا مولر بگیرید تا لابه لای خطوط داستانش، همه چیز را با هم کشف کنیم.

هرتا مولر، بانوی نوبلیست: قصه گوی رنج های پنهان

بیایید قبل از هر چیز، کمی درباره خود هرتا مولر بدانیم؛ زنی که نوبل ادبیات را گرفت نه فقط برای داستان نویسی، بلکه برای «تصویرگری متمرکز بر چشم اندازهای بایر و مصائب انسان بی خانمان در چشم انداز سلب مالکیت». این جمله که کمی رسمی به نظر می رسد، یعنی مولر با دقت و هنرمندی، رنج انسان هایی را نشان داده که همه چیزشان را از دست داده اند و در دنیایی تهی از معنی، تنها مانده اند.

از رومانی تا نوبل: سفری پر از فراز و نشیب

هرتا مولر سال ۱۹۵۳ توی یک روستای آلمانی زبان در رومانی به دنیا آمد. فکرش را بکنید، زندگی در اقلیت، آن هم در کشوری که زیر چکمه یک دیکتاتور مثل نیکولای چائوشسکو بود! پدرش در جنگ جهانی دوم عضو اس اس بود و مادرش هم پنج سال از عمرش را در اردوگاه کار اجباری شوروی گذرانده بود. خب، با چنین پیشینه ای، عجیب نیست که سایه ترس و سرکوب، همیشه روی سر هرتا سنگینی می کرده.

او زبان و ادبیات آلمانی و رومانیایی خواند، اما سرنوشت برایش جور دیگری رقم خورده بود. بعد از اینکه مدتی به عنوان مترجم کار کرد، به خاطر خودداری از همکاری با پلیس مخفی رومانی (سیکوریتاته)، شغلش را از دست داد. بارها تهدید به مرگ شد و همیشه تحت نظر بود. این تجربیات تلخ، نه تنها زندگی اش را سخت کرد، بلکه سوخت اصلی آتش قلمش شد. هر چه دید و هر چه حس کرد، به جان رمان ها و شعرهایش نشست و همین ها بود که آثارش را این قدر واقعی و تأثیرگذار کرد. او سال ۱۹۸۷ به همراه همسرش به آلمان غربی مهاجرت کرد و از آنجا به بعد، دیگر حرف های ناگفته اش را بدون ترس نوشت.

نوبل ادبیات 2009: چرا هرتا مولر؟

اهدای جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۰۹ به هرتا مولر، خیلی ها را غافلگیر کرد، اما وقتی آثارش را می خوانی، می فهمی که این انتخاب چقدر شایسته بوده است. آکادمی سوئد، جسارت او را در به تصویر کشیدن زندگی زیر چکمه دیکتاتوری، با زبانی بسیار خاص و شاعرانه، ستود. مولر توانسته بود با استفاده از جزئیات کوچک، استعاره های تکان دهنده و تصاویری که مثل یک نقاشی در ذهن حک می شوند، فضای خفقان آور یک جامعه را به مخاطبش منتقل کند. او نه تنها یک داستان گو، بلکه یک شاهد عینی بود که صدای کسانی را که جرئت حرف زدن نداشتند، به گوش دنیا رساند.

هرتا مولر با زبانی شاعرانه و عمیق، رنج انسان هایی را به تصویر می کشد که همه چیزشان را از دست داده اند و در دنیایی تهی از معنی، تنها مانده اند.

یادی از دیگر آثار مهم مولر

«سرزمین گوجه های سبز» شاید گل سرسبد آثار هرتا مولر باشد، اما کارهای دیگرش هم دست کمی از آن ندارند. هر کدام از آن ها، گوشه ای از همان جهانِ پر از ترس و امید را نشان می دهند:

  • زمین های پست (Niederungen – 1982): اولین مجموعه داستان اوست که تجربه های کودکی در یک روستای آلمانی زبان در رومانی را روایت می کند.
  • گذرنامه (Der Mensch ist ein großer Fasan auf der Welt – 1986): رمانی که به زندگی یک خانواده آلمانی تبار در رومانی و تلاش هایشان برای مهاجرت می پردازد.
  • گرسنگی و ابریشم (Hunger und Seide – 1995): مجموعه ای از مقالات و سخنرانی ها که دیدگاه های مولر درباره ادبیات، دیکتاتوری و زندگی را نشان می دهد.
  • قرار ملاقات (Die Ernennung – 1997): رمانی درباره کارمندی که در یک اداره دولتی فاسد کار می کند و با بازجویی های پلیس مخفی روبرو می شود.
  • سنجاب فشرده (Der Haken – 1993): این هم یکی از آثار مهم اوست که مانند بقیه، تصویری تلخ از زندگی در آن دوران ارائه می دهد.

سرزمین گوجه های سبز: روایتی از دل ترس و تنهایی

حالا که با نویسنده آشنا شدیم، وقتش رسیده که برویم سراغ خود داستان. «سرزمین گوجه های سبز» نه یک داستان خطی و ساده، بلکه یک تجربه حسی عمیق است که هر صفحه اش، شما را بیشتر در خود غرق می کند.

ورود به دنیای چائوشسکو: جایی که نفس ها تنگ می شود

فضای رمان، رومانیِ دهه ۸۰ میلادی است، درست زمانی که نیکولای چائوشسکو، دیکتاتور بی رحم، کشور را با مشت آهنین اداره می کرد. فکرش را بکنید: فقر بیداد می کند، غذا نایاب است، و از همه بدتر، ترس مثل یک شبح روی همه چیز سایه انداخته. هیچ کس به کسی اعتماد ندارد، دیوارها گوش دارند و هر حرفی می تواند به قیمت جانت تمام شود. در چنین فضایی، زندگی نه یک انتخاب، بلکه یک تقلاست برای زنده ماندن. مردم عادی، به خصوص اقلیت ها، مدام زیر ذره بین امنیتی ها هستند و هر حرکت مشکوکی، یعنی بازجویی های بی رحمانه و تهدیدهای مداوم.

شخصیت هایی که با تو نفس می کشند

داستان از زبان یک دانشجوی جوان روایت می شود، دختری از همان اقلیت آلمانی زبان، که نمادی است از نسل سرخورده و بی هدف آن دوران. او تنها نیست، بلکه گروهی از دوستان دارد که هر کدامشان بار سنگین این دوران را به دوش می کشند:

  • راوی زن: دختری حساس و باهوش که سعی می کند در این فضای خفقان آور، هویت و انسانیت خودش را حفظ کند. چشم های اوست که ما دنیا را می بینیم و رنج ها را حس می کنیم.
  • کورت، ادگار، گئورگ: سه دوست نزدیک راوی که همگی جوانانی آرمان گرا هستند، اما تحت تأثیر شرایط، آرزوهایشان یکی یکی پرپر می شود. آن ها به دنبال راهی برای فرار، برای نفس کشیدن در هوای آزاد هستند.
  • لولا: هم اتاقی راوی، دختری پر از آرزوهای ساده و پاک، که زندگی اش به شکلی تراژیک به پایان می رسد. مرگ او، نقطه عطفی در داستان است و پیامدهای عمیقی برای دوستانش دارد. لولا نمادی از معصومیتی است که در آن دوران، خیلی راحت از بین می رود.

نقاط عطف داستان: وقتی امید رنگ می بازد

رمان با مرگ مشکوک لولا آغاز می شود. جسدش را پیدا می کنند و این اتفاق، زندگی دوستانش را زیر و رو می کند. آیا خودش خودکشی کرده؟ یا پای دستگاه امنیتی در میان است؟ این سوال مثل خوره به جانشان می افتد. بعد از آن، فشارها بیشتر و بیشتر می شود. بازجویی های پی درپی، تهدیدها و حس مداوم تحت نظر بودن، زندگی را برایشان جهنم می کند.

جوان ها تلاش می کنند تا از این سرزمین تاریک فرار کنند. هر کدام به نحوی می خواهند خودشان را به آن سوی مرزها برسانند، اما آزادی بهایی سنگین دارد. خیلی ها نمی رسند، خیلی ها جانشان را از دست می دهند و آن هایی هم که می رسند، زخم هایی عمیق بر روحشان دارند که تا ابد با آن ها می ماند. این رمان تصویری تکان دهنده از زوال تدریجی آرزوها و تبدیل شدن امید به یأس عمیق است. مولر به زیبایی نشان می دهد که چطور دیکتاتوری، نه فقط جسم، که روح انسان ها را هم می کشد.

انسانیت زیر فشار: سایه خیانت و بی اعتمادی

شاید تلخ ترین بخش داستان، این باشد که چطور ترس و فشار، پیوندهای انسانی را سست می کند. در جایی که دیوارها گوش دارند و هر کسی می تواند جاسوس باشد، اعتماد معنای خودش را از دست می دهد. دوست به دوست شک می کند و حتی عشق هم زیر سایه این ترس، رنگ می بازد. مولر ماهرانه نشان می دهد که چطور شرایط سخت، می تواند آدم ها را مجبور به کارهایی کند که هرگز فکرش را نمی کردند؛ حتی خیانت به نزدیک ترین آدم های زندگی شان. اینجاست که سوال بزرگ رمان مطرح می شود: در شرایطی که زندگی و آزادی ات در خطر است، چقدر می توانی به انسانیت خودت وفادار بمانی؟

در شرایطی که زندگی و آزادی ات در خطر است، چقدر می توانی به انسانیت خودت وفادار بمانی؟ این سوال بزرگ رمان است.

لابه لای خطوط: تحلیل مضامین عمیق رمان

«سرزمین گوجه های سبز» فقط یک داستان نیست، یک سفره از مضامین پیچیده فلسفی و اجتماعی است که هرتا مولر آن ها را با استادی تمام، کنار هم چیده است. بیایید چند تا از این مضامین را با هم بررسی کنیم.

دیکتاتوری، غول بی شاخ و دم: ترس، کنترل، و سرکوب

مهم ترین مضمون کتاب، خود دیکتاتوری است. مولر با تمام وجودش نشان می دهد که چطور یک نظام توتالیتر، نه فقط حکومت، بلکه تمام ابعاد زندگی خصوصی مردم را هم تحت کنترل می گیرد. ترس می شود زبان مشترک همه. ترس از بازجویی، ترس از شنود، ترس از همسایه، ترس از آینده. در چنین فضایی، سرکوب آزادی های فردی به یک امر روزمره تبدیل می شود و انسان ها کم کم یاد می گیرند که خودشان را سانسور کنند، حرف نزنند و حتی فکر نکنند. این کتاب آینه ای است برای تمام نظام های سرکوبگر دنیا و یادآوری می کند که وقتی حکومت از مردمش می ترسد، چه اتفاقی می افتد.

هویت گمشده: اقلیتی که جایی ندارد

مولر خودش از اقلیت آلمانی زبان رومانی بود و این حس «غریبگی» و «فقدان هویت» به خوبی در رمانش منعکس شده است. شخصیت ها همواره با این چالش دست و پنجه نرم می کنند که نه به طور کامل رومانیایی محسوب می شوند و نه آلمانی. آن ها در مرز بین دو فرهنگ، گیر افتاده اند و همین باعث می شود حس بیگانگی شان دوچندان شود. این موضوع نه فقط در مورد اقلیت ها، بلکه در مورد هر فردی که در یک سیستم دیکتاتوری، هویت فردی اش سرکوب می شود، صدق می کند. وقتی نمی توانی آن چیزی باشی که هستی، چطور می توانی خودت را پیدا کنی؟

از مرگ تا امید: تلنگری به روح انسان

مرگ و خودکشی، به خصوص مرگ لولا، یکی از مهم ترین نمادها در رمان است. این ها نشان دهنده بن بست های روانی و اجتماعی هستند که در دوران خفقان آور دیکتاتوری، جوانان با آن روبرو می شوند. وقتی هیچ راهی برای رهایی نیست، مرگ می تواند وسوسه انگیز به نظر برسد. اما مولر فقط از یأس حرف نمی زند. در دل این همه تاریکی، کورسوی امیدی هم دیده می شود؛ امیدی که در تلاش برای فرار، در پیوندهای پنهان دوستی و در مقاومت های کوچک و بزرگ نهفته است. او نشان می دهد که حتی در بدترین شرایط هم، شعله انسانیت و امید به رهایی، می تواند روشن بماند.

چگونه انسانیت تحلیل می رود؟

شاید دردناک ترین مضمون «سرزمین گوجه های سبز»، نمایش این باشد که چطور سیستم های سرکوبگر، جوهره انسانی را نشانه می گیرند و افراد را از خودشان بیگانه می کنند. وقتی مجبور می شوی مدام نقش بازی کنی، دروغ بگویی و به خودت هم اعتماد نکنی، کم کم از خودت فاصله می گیری. آدم ها به اشباحی از خودشان تبدیل می شوند که فقط برای بقا می جنگند و در این مبارزه، خیلی چیزها را از دست می دهند. مولر به ما یادآوری می کند که دیکتاتوری، فقط ساختمان ها را خراب نمی کند، بلکه روح آدم ها را هم ویران می کند.

سبک خاص هرتا مولر: وقتی کلمات نقاشی می کنند

چیزی که «سرزمین گوجه های سبز» را از خیلی رمان های دیگر متمایز می کند، سبک نگارش بی نظیر هرتا مولر است. او با کلماتش، نقاشی می کشد و با جملاتش، احساسات عمیقی را به خواننده منتقل می کند.

پست مدرنیسم: روایتی که چارچوب ندارد

سبک روایت مولر، پست مدرن است. یعنی چی؟ یعنی داستان همیشه خطی و پشت سر هم پیش نمی رود. فلاش بک ها، فصول کوتاه و پرمعنا، و حتی شکستن ساختار جملات، همه و همه به این حس دامن می زنند که انگار داریم یک پازل را حل می کنیم. او با این کار، خواننده را هم درگیر می کند و باعث می شود خودش به دنبال ارتباط بین اتفاقات بگردد. این شیوه نگارش، فضایی وهم آلود و گاهی گیج کننده خلق می کند که کاملاً با حس سردرگمی و ناامیدی شخصیت ها همخوانی دارد.

رئالیسم جادویی: حقیقت در لباس خیال

یکی از ویژگی های بارز سبک مولر، استفاده از رئالیسم جادویی است. یعنی واقعیت های تلخ و دهشتناک را با چاشنی اغراق، استعاره و لحنی شاعرانه بیان می کند. این انتخاب هوشمندانه است، چون بعضی حقایق آن قدر تلخ و عریان هستند که بیان مستقیمشان، شاید برای خواننده غیرقابل تحمل باشد. مولر با این کار، زهر واقعیت را می گیرد و آن را در لفافه ای از زیبایی کلام می پیچد، تا خواننده بتواند آن را هضم کند، اما همچنان عمق فاجعه را حس کند. او با جادوگری کلمات، واقعیت را ملموس تر و در عین حال، زیباتر نشان می دهد.

نمادها و استعاره ها: حرف های ناگفته

کتاب پر از نمادها و استعاره هایی است که هر کدام معنای عمیقی دارند:

  • گوجه های سبز: نماد آرزوهای نارس، رویاهایی که فرصت شکفتن پیدا نمی کنند، و معصومیتی که در شرایط سخت، از بین می رود.
  • درختان توت: در بخشی از کتاب می خوانیم که درختان توت در حیاط خانه های قدیمی ها پیدا می شدند و هر کدامشان از روستایی دوردست آمده بودند. این درخت ها می توانند نمادی از ریشه ها، خاطرات و ارتباط با گذشته باشند که حتی در شهر هم نمی توانند از بین بروند، اما آرامشی غبارآلود دارند.
  • قلب حیوانی: همان نام اصلی رمان، نمادی از قلب انسان که زیر فشار دیکتاتوری، به یک حیوان زخمی تبدیل می شود، فقط در فکر بقا.

این نمادها کمک می کنند که مولر، حرف های ناگفته و احساسات پیچیده را به شکلی هنرمندانه و ماندگار بیان کند.

جریان سیال ذهن: غرق شدن در افکار راوی

مولر خیلی خوب از تکنیک جریان سیال ذهن استفاده می کند. یعنی چی؟ یعنی ما وارد ذهن راوی می شویم و بدون هیچ فیلتری، افکار، احساسات، خاطرات و حتی توهمات او را تجربه می کنیم. این کار باعث می شود خواننده حس کند کاملاً با راوی همراه است و فضای وهم آلود و گاهی کابوس مانند ذهن او را درک کند. این تکنیک به فضاسازی رمان کمک زیادی می کند و خواننده را از نظر روانی، به شخصیت ها نزدیک تر می کند.

زیبایی کلام: مثل شعری تلخ و ماندگار

نثر مولر واقعاً سیال و زیباست. با اینکه داستان از نظر محتوایی بسیار تلخ است، اما شیوه نگارش او باعث می شود خواندنش حتی لذت بخش هم باشد. او با کلمات ساده، تصاویری عمیق و تأثیرگذار خلق می کند. انگار که هر جمله، یک قطعه شعر است که با دقت فراوان انتخاب شده. این زیبایی شناسی در دل واقعیت های خشن، یکی از نقاط قوت اصلی «سرزمین گوجه های سبز» است.

پلی به فارسی زبانان: نگاهی به ترجمه «سرزمین گوجه های سبز»

برای ما فارسی زبان ها، ترجمه خوب از یک اثر ادبی اهمیت زیادی دارد تا بتوانیم طعم اصلی کتاب را بچشیم. «سرزمین گوجه های سبز» هم از این قاعده مستثنی نیست و خوشبختانه ترجمه های خوبی از آن به بازار آمده است.

محمدرضا صامتی و دیگر مترجم ها

یکی از شناخته شده ترین و پرطرفدارترین ترجمه های این رمان، کار آقای محمدرضا صامتی است که انتشارات سفیر قلم آن را منتشر کرده. ترجمه ایشان به طور کلی روان و قابل فهم است و سعی کرده بار شاعرانه و ظریف متن اصلی را تا حد زیادی به فارسی منتقل کند. البته ترجمه های دیگری هم وجود دارد، مثلاً ترجمه غلامحسین میرزاصالح که انتشارات مازیار منتشر کرده است، اما معمولاً ترجمه صامتی بیشتر مورد استقبال قرار گرفته است. انتخاب ترجمه خوب، واقعاً می تواند تجربه خواندن کتاب را تغییر دهد.

ظرافت های ترجمه: از لحن تا علائم نگارشی

ترجمه «سرزمین گوجه های سبز» کار آسانی نیست، چون هرتا مولر سبک نوشتاری خاصی دارد؛ به خصوص در مورد علائم نگارشی و ساختار جمله. مترجم ها باید خیلی مراقب باشند که این ویژگی های خاص، در ترجمه هم حفظ شود. مثلاً در برخی از ترجمه ها، اشاره شده که مولر خودش الگوی خاصی برای نقطه گذاری و استفاده از گیومه دارد که با قواعد معمول فرق می کند و مترجم سعی کرده به آن وفادار بماند.

نکته دیگر، بحث لحن است. لحن مولر، تلخ، شاعرانه و گاهی هم وهم آلود است. مترجم باید بتواند این لحن را به فارسی هم منتقل کند تا خواننده همان حس و حال اصلی را تجربه کند. برخی منتقدان، نقدهایی هم به رعایت نکردن برخی قواعد ویرایشی رایج در فارسی، مثل جدا یا پیوسته نوشتن ضمایر شخصی پیوسته وارد کرده اند، اما به نظر می رسد این موارد بیشتر سلیقه ای و با هدف حفظ اصالت متن اصلی بوده است. در نهایت، ترجمه خوب، پلی است که ما را به دنیای نویسنده و حس و حال او وصل می کند.

چرا باید «سرزمین گوجه های سبز» را خواند؟

شاید بپرسید با این همه کتاب خوب در دنیا، چرا باید «سرزمین گوجه های سبز» را به لیست خواندنی هایمان اضافه کنیم؟ جواب ساده است: این کتاب یک تجربه فراموش نشدنی است.

پیامی جهانی، فراتر از زمان

شاید داستان در رومانیِ تحت حکومت چائوشسکو اتفاق بیفتد، اما پیامش جهانی است. این کتاب فقط درباره دیکتاتوری در یک کشور خاص نیست؛ درباره هر جایی است که آزادی سرکوب می شود، ترس حکومت می کند و انسانیت به چالش کشیده می شود. این پیام، فراتر از زمان و مکان است و همین باعث می شود «سرزمین گوجه های سبز» همیشه تازه و خواندنی باقی بماند.

درسی از تاریخ و انسان

خواندن این کتاب، مثل یک درس تاریخ است، اما نه از نوع خشک و بی روح کتاب های درسی. این تاریخ را از چشم آدم هایی می بینیم که خودشان در دل فاجعه زندگی کرده اند. این کتاب به ما کمک می کند تا عمیق تر به پیامدهای دیکتاتوری فکر کنیم، به اینکه چطور می تواند روح و روان آدم ها را ویران کند و چطور حتی در سخت ترین شرایط هم، روح مقاومت و امید می تواند زنده بماند.

جایگاهش در ادبیات جهان

«سرزمین گوجه های سبز» یکی از شاهکارهای ادبیات معاصر است که به خاطر سبک خاص و مضمون عمیقش، جایگاه ویژه ای در ادبیات جهان دارد. مقایسه اش با آثار مشابه ادبیات ضد دیکتاتوری، مثل «۱۹۸۴» جورج اورول یا «دنیای قشنگ نو» آلدوس هاکسلی، نشان می دهد که مولر چطور توانسته با نگاهی تازه و زبانی منحصربه فرد، به این ژانر غنا ببخشد. اگر دنبال یک کتاب هستید که هم ذهن تان را درگیر کند و هم روح تان را به چالش بکشد، این رمان انتخابی عالی است.

نتیجه گیری: زمزمه ای که خاموش نمی شود

«سرزمین گوجه های سبز» یک کتاب نیست، یک تجربه است. تجربه ای تلخ اما ضروری که ما را به دنیای هرتا مولر می برد، به رومانیِ دهه ۸۰ میلادی، جایی که ترس و بی اعتمادی بر همه چیز سایه افکنده بود. مولر با قلم شگفت انگیز و شاعرانه اش، نه تنها داستان چند جوان را روایت می کند، بلکه فریاد می زند از رنج های پنهان، از هویت های از دست رفته و از انسانیتی که زیر فشار دیکتاتوری، تقلا می کند برای زنده ماندن. این کتاب به ما یادآوری می کند که قدرت کلمات چقدر می تواند عظیم باشد و چطور ادبیات می تواند صدای کسانی شود که صداهایشان خفه شده است.

خواندن این رمان، نه فقط یک لذت ادبی است، بلکه یک دعوت به تفکر عمیق تر درباره تاریخ، سیاست و مهم تر از همه، انسان. پس اگر هنوز «سرزمین گوجه های سبز» را نخوانده اید، حتماً سراغش بروید و خودتان را غرق در دنیای پر از نماد و معنایش کنید. قول می دهم که تا مدت ها بعد از خواندنش، زمزمه هایش توی ذهن تان باقی می ماند و شما را به فکر فرو می برد.

کتاب شناسی هرتا مولر: از این نویسنده چه بخوانیم؟

اگر بعد از خواندن این مقاله، علاقه مند شدید که بیشتر از هرتا مولر بخوانید، لیست زیر شامل برخی از مهم ترین آثار اوست:

  • زمین های پست (Niederungen) – ۱۹۸۲
  • گذرنامه (Der Mensch ist ein großer Fasan auf der Welt) – ۱۹۸۶
  • سرزمین گوجه های سبز (Herztier) – ۱۹۹۲
  • گرسنگی و ابریشم (Hunger und Seide) – ۱۹۹۵
  • سنجاب فشرده (Der Haken) – ۱۹۹۶
  • قرار ملاقات (Die Ernennung) – ۱۹۹۷
  • پادشاه زانو می زند و می بوسد (Der König verneigt sich und tötet) – ۲۰۰۳
  • نفس گاه (Atemschaukel) – ۲۰۰۹

هر کدام از این کتاب ها، شما را به دنیایی جدید اما با امضای خاص هرتا مولر می برند.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا