داستان رمان عذاب وجدان نویسنده آلبا دِ سِس‌ پِدِس

معرفی کتاب عذاب وجدان

کتاب عذاب وجدان داستانی عاشقانه به قلم آلبا دسس پدس است که وقایع آن در قالب نامه‌نگاری‌ شخصیت‌ها با یکدیگر روایت می‌شود. ترجمه‌ی اثر حاضر بر عهده‌ی زنده‌یاد بهمن فرزانه بوده است. دوستان عزیز با مراجعه به سایت 98iiia می توانید علاوه بر دریافت این رمان، جدیدترین رمان های ایرانی و خارجی را دانلود نمایید.

نویسنده

درباره کتاب عذاب وجدان

آلبا دسس پدس یکی از نویسندگان مطرح ادبیات ایتالیا در طول قرن بیستم بود. آثار این نویسنده به سبب غنای ادبی، ژرف‌نگری‌های متفکرانه و سبک شیوا و دلنشین نوشتار، همان‌قدر که مورد توجه منتقدین و صاحب‌نظران قرار گرفته‌اند، علاقه‌ی مخاطبین عام را نیز برانگیخته‌اند.

آلبا دسس پدس به سبب ملیت کوبایی – ایتالیایی‌اش، نویسنده‌ای چندفرهنگی محسوب می‌شد. آثار او به طور توأمان از عناصر غربی و (آمریکای) لاتینی سرشارند. امری که سبب گشته خواندن این آثار برای منتقدین و خوانندگان عام به یک سان جذاب و آموزنده بنمایند.

رمان عذاب وجدان (Remorse) که هم‌اکنون نسخه‌ی صوتی آن را پیش روی خود می‌بینید، یکی از برترین عناوین در کارنامه‌ی ادبی آلبا دسس پدس به شمار می‌رود. این رمان در ظاهر داستانی عاشقانه و کلیشه‌ای است. اما واقع امر آن است که شیوه‌ی استادانه‌ای که نویسنده برای روایت اثر برگزیده، سببِ پدید آمدن تفاوت‌هایی مهم میان عذاب وجدان و عناوینِ معمولِ ژانر عاشقانه شده است.

در کتاب عذاب وجدان، عمل روایت و پیشبرد داستان از مجرای فرم قدیمی اما آشنای نامه‌نگاری صورت می‌گیرد. به عبارتی، ما نه با یک داستان در معنای کلاسیک آن، بلکه با پازلی گسسته از گفتارها مواجهیم که باید به فراست و هوش شخصی خویش در مقام خواننده، آن‌ها را با صبر و حوصله کنار هم بچینیم و این‌چنین، در پایان کار، به تصویری روشن از تمامیت روایت دست یابیم.

باری، چنانکه گفتیم، کتاب عذاب وجدان علی‌رغم تمام بداعت فرمی و تکنیکی‌ای که از آن برخوردار است، در نهایت ذیل ژانر داستان‌های عاشقانه قرار می‌گیرد. پس به طبع از عناصر این ژانر که همانا کیفیت ملودراماتیک، بیان رمانتیک، و شخصیت‌های پرشور و سوداست، خالی نیست.

در پایان به جاست که اشاره‌ای نیز به نام مترجم اثر، استاد بهمن فرزانه، داشته باشیم. ادیبی خوش‌ذوق و فاضل که با ترجمه‌های درخشان خویش، بسیاری از نویسندگان مهم جهان، از جمله همین آلبا دسس پدس را، بیش‌وکم برای نخستین بار به مخاطبین فارسی‌زبان معرفی نمود.

نویسنده

کتاب عذاب وجدان مناسب چه کسانی است؟

علاقه‌مندان به داستان‌های عاشقانه بیش از همه از رمان عذاب وجدان استقبال خواهند کرد.

با آلبا دسس پدس بیشتر آشنا شویم

آلبا دسس پدس (Alba de Céspedes y Bertini) فرزند پدری کوبایی و مادری ایتالیایی بود. او در سال 1911 متولد شد و به سال 1977 از دنیا رفت. اغلب آثار دسس پدس برخوردار از مضامین پررنگ فمینیستی‌اند. به گواه منتقدان کتاب «عذاب وجدان» از بهترین آثار این نویسنده‌ی خوشنام است.

در بخشی از کتاب عذاب وجدان می‌خوانیم:

تو با حیرت حرف مرا گوش می‌کنی، و حیرت، جلوی هرگونه قضاوت را می‌گیرد. گولیلمو، برعکس، بسیار جدی درباره من قضاوت خواهد کرد. هم درباره‌ی من و هم درباره‌ی خودش. از آن گذشته، اگر بلایی سر من بیاید، اوراق من، ابتدا به دست مأمورین پلیس خواهد افتاد، خیلی قبل از آن‌که گولیلمو بتواند شخصاً صاحب آن‌ها بشود. در نظر او، رسوایی چیزی است غیرقابل بخشش.

کمبود متانت محسوب می‌شود. و او فکر خواهد کرد که با سکوت کردن می‌تواند وانمود کند که من، قربانی یک نفر دیوانه شده‌ام که آبروی مرا به خطر انداخته است و یا این‌که در خوردن تعداد قرص خواب، اشتباهی کرده‌ام. یکی از آن اشتباهاتی که برای مردم فرومایه هرگز رخ نمی‌دهد و برعکس، کسی مرتکب آن می‌شود که دلیلی ندارد و یا بهتر بگویم، حق ندارد دلیلی داشته باشد تا اقدام به خودکشی کند.

در گفت وگو با بهمن فرزانه عليه گابريل گارسيا ماركز

حسن همايون

 یک آن گوشی را نگه می‌دارم تا زیر غذايي را که روی آتیش دارد خاموش کند  برگردد، پاییز یکی از همین روزهای تهران است و مترجم «یادداشت های پنج ساله» گابريل گارسيا مارکز اخیرا به رم بازگشته است ، با جمله‌ی آمدم ، به خودم  می‌آیم  و بی‌تعارف و تکلف  با بهمن فرزانه درباره‌ی  یادداشت‌های پنج ساله که اخیرا منتشر شده و دیگر آثار این نویسنده  به گپ و گفت نشستیم ، همه چیز خوب بود مگر گوشی تلفن‌هایمان  که  کلمات را خوب منتقل نمی‌کرد و گفت وگو را از تک و تا می انداخت .در غیاب مارکز  نشد که از زبان مترجم آثارش در ایران سخنی در نقدش بشنوم   باور ندارید این گفت و گو را تا ته بخوانيد.

کتاب «یادداشت‌های پنج ساله‌ی» مارکز را خواندم ، فهرست را مرور کردم و جای خالی مقدمه‌ی مترجم بر این اثر را خالی دیدم شما ضرورتی برای تالیف مقدمه‌ايی بر کتاب  احساس نکردید ؟

( با مکثی طولانی)نه نیازی ندیدم، ببینید گابریل گارسیا مارکز هم مقدمه‌ای ننوشته است؛ در نتیجه من هم مقدمه‌ای ننوشتم  ضمن این که فکر نمی کنم کتاب نیازی به مقدمه هم داشته باشد.

بهمن فرزانه در سال های دهه‌ی 50 با ترجمه‌ی رمان«صد سال تنهایی» این نویسنده را به فارسی زبان‌ها معرفی کرد حالا هم بعد از گذشت سه دهه اثری غیر  داستانی  از وی را ترجمه کرده است  می خواهم بدانم که این انتخاب و ترجمه‌ی یادداشت‌ها ناشی از علاقه‌ی جناب فرزانه به نویسنده است یا نه به دلیل اهمیت کتاب است که   آن را ترجمه كرده است ؟

( صدا با نویز و به زحمت به گوش می رسد) اهمیت یادداشت‌ها بود که مرا به صرافت ترجمه‌ی آنها انداخت ؛ خُب از سوی ناشرانی بهم پشنهاد شده بود که آثاری از مارکز را ترجمه کنم تقریبا چندین کتاب بهم پیشنهاد شد تا ترجمه کنم اما من نپذیرفتم و این درخواست‌ها را رد کردم و کسانی هم که ترجمه کردند ، اصلا ترجمه‌شان از آن کتاب‌هاي مارکز با موفقیت همراه نبود برای این که آن آثار چندان در خور نبودند، قرار نیست که هر نویسنده‌ای حتما همه‌ی آثارش خوب باشد.این یادداشت‌ها خوب هستند به خصوص که این مقاله‌ها می‌رسانند مارکز چطور توانست آثارش را تالیف کند.

 دقیقا اهمیت یادداشت ها را در چه می بینید ؟

 اهمیتش در این است که مارکز چطور به تالیف رمان «صد سال تنهایی» روی آورد و بعد هم توضیحات مفیدی درباره‌ی چگونگی آغاز نگارش «دوازده داستان سرگردان» می‌دهد  در این مقاله‌ها خیلی به طرح اوليه‌ي آنها اشاره می‌کند.

 همواره نگارش یادداشت ، خاطرات و زندگی خودنوشت بخشی از آثار نویسندگان بوده است ، کمتر نویسنده‌ی تاثیر گذاری دیده می‌شود که مکتوباتی در رمان عاشقانه نداشته باشد از ویرجینیا وولف گرفته تا فئودر داستایفسکی و شماری دیگر از نویسندگان، ضرورت تالیف این نوع آثار مکتوب غیر داستانی از سوي نويسندگان را در چه می‌بینید ؟

ببیند به هر حال مارکز در این یادداشت‌ها می‌خواسته از خودش دفاع کند ، در این یادداشت‌ها از کلمبیا می‌گوید  از این که ناچار می شود آن جا را ترک کند از این می‌گوید که من هیچ وقت نمی‌خواستم از خودم دفاع کنم اما الان لازم می‌دانم دفاع کنم و در یادداشت‌ها این کار را می‌کند توضیح می‌دهد که اگر یک نفر هم بوده که کلمبیا  را در سطح جهان بالا برده است من بوده‌ام همچنین دیگر مقاله هایش نیز دفاع از خودش است و به نظر من خوب هم از خودش دفاع می کند.

در این دفاعیات، به تعبیر شما ، درباره‌ی آدم‌ها و نویسندگانی که با آنها اختلاف نظر و دعوا دارد هم سکوت می‌کند مثلا در مورد بارگاس یوسا هیچ سخنی به میان نمی‌آورد با این که مدت‌ها با هم دوست بودند.

بله به نظرم همین‌طور است آن اختلاف نظرها او را وا می‌دارد درباره‌ی آنها حرفی نزند مثل همین اختلافی که با یوسا داشت و از او سخنی به میان نمی‌آورد.

یادداشت امکانی هست که نویسنده درباره‌ی علائق ،دوست داشتنی‌ها و مسائل شخصی‌اش شفاف‌تر حرف بزند از مسائلی که مجال پرداختن به آنها در  داستان نیست اما مارکز کمتر از این مسائل حرف می‌زند . این به نوعی می‌تواند ایراد باشد ديگر نه ؟

نه ! فکر نمی کنم این‌طور باشد اتفافا در این یادداشت‌ها خیلی به سورئالیسمی که در شخصیت او و ‌خانواده و زندگی شخصی‌اش هست اشاره می‌کند.

یعنی معتقدید به اندازه‌ی کافی به زندگی شخصی‌اش در این یادداشت‌ها پرداخته است؟

البته در این یادداشت‌ها علاوه بر این که از قصه‌هاش گفته است از خودش و خانواده‌اش هم گفته است به هر حال همه‌شان یک نوع سورئالیسم بودند و این چندان هم تعجبی ندارد.

 ماركز در اين یادداشت ها  نگاهي نوستالژیک دارد مرور خاطراتی از موسیقی جان لنون  و بیتل ها ،نویسندگانی که با آنها دم خور بوده است این هم لابد از عوارض پیری است  یا …

بله او اين يادداشت‌ها را در ميان سالي تاليف كرده است و  آدمی به این سن و سال که می‌رسد پر از نوستالژی است.

انگار از این نوستالژی هم گریزی ندارد و شما هم با آن تا حدی همذات‌پنداری می‌کنید نمی‌دانم.

البته خوب من هم نوستالژی‌هایی دارم و خودم شخصا مارکز را دوست دارم و خُب می‌دانم چطور است

خب بفرمایید چطور است مارکز را چطور دیدید ؟

 مارکز را موجودی خوب می‌دانم به نظرم مانند یک بچه کنجکاو است و درعین حال پخته و فهمیده است و خیلی هم شوخ‌طبی دارد و در همین نوشته می‌شود دید که چقدرمزاح دارد  خُب طبیعی است که آثارش را دوست دارم.

بله ، مارکز در یادداشت‌هاش علاوه‌ بر‌نگاهی نوستالژیک از تغییراتی هم که رخ داده حرف می‌زند از کریسمس‌هایی که دیگر کسی به یاد خدا نمی‌افتد از آدم‌هایی که پاشان را بیشتراز اندازه‌ی گلیمشان دراز می‌کنند، به نوعی از یک فروپاشی ایمان و اخلاق حرف می‌زند ، نمي‌دانم شما هم به عنوان مترجم آثار مارکز و یک نویسنده‌ی پیشکسوت چنین نگاهی  را دارید ؟

بله من هم چنین نگاهی دارم (الو جناب فرزانه صدای من را دارید ، الو  بله مقداری از سوال‌های شما را متوجه می شوم مقداری را خیر ) من با همه‌ی کارهاش موافقم با همه‌ی نوشته‌ها و عقایدی که دارد هم دل هستم .

حتا عقاید  رادیکال سیاسی که دارد هم…‌

بله حتا با عقاید سیاسی‌اش و به همین دلیل هم توانستم چند کتابش را به فارسی ترجمه کنم.

ضرورتی ندارد که مترجم با نویسنده اش موافق باشد تا آثارش را ترجمه کند  دارد ؟

حتما ضرورت دارد که با عقاید یک نویسنده موافق بود تا آثارش را ترجمه کرد چون وقتی یک نویسنده و آثارش را دوست دارید به هر حال بهتر ترجمه می‌کنید چون در قالب او می‌روید ، خودش هم می‌گوید بهترین نوع کتاب خواندن ترجمه کردن است و درست هم همین است چون شما در وجود نویسنده می‌روید.

پس با این نگاه موافقي كه  به  مارکز و آثارش و دیدگاه سیاسی که دارد جای هیچ انتقادی باقی نمی ماند ؟

هیچ انتقادی ندارم ،مارکز انتقاد ندارد این قدر مرد کامل  و نویسنده و فوق العاده است که اصلا انتقاد از او احمقانه است.

یعنی با دیدگاه های منتقد مارکز هم موافق نیستید که معتقدند این نویسنده بعد از خلق «صد سال تنهايی» خودش را تکرار کرد ؟

نه اصلا ! چون متاسفانه بسیاری دیگر هم که می‌نویسند خودشان را تکرار می‌کنند ،ببینید مدام  ین را در ایران تکرار می‌كنند.از من به عنوان مترجم«صد سال تنهایی» در ايران ياد مي‌كنند اين انتقاد به آنها وارد  است که من بعد از«صد سال تنهایی»کتاب‌های دیگری هم از این نویسنده ترجمه کردم مثلا«عشق در سال وبا» را ترجمه کردم اما این برچسب مترجم «صد سال تنهایی» به من چسبیده است ولی من معتقدم که خوانندگان و منقدان نباید وسواس داشته باشند که به یک چیز بچسبند یک نویسنده را باید آن‌طور که هست شناخت نه این که براساس  یک کتابش او را قضاوت کرد.

برچسب «صد سال تنهایی» به شما چسبیده یعنی چی دقیقا منظورتان چیست ؟

 یعنی این که در ایران مدام به من می‌گویند مترجم «صد سال تنهایی» که البته خوشایند است ولی من گفتم آثار دیگری هم از او ترجمه کرده‌ام نمی‌خواهم بگویم در حد آن هستند.

حالا که سخن به «صد سال تنهایی» رسید می‌گویید چه اتفاقی رخ داد که دیگر بعد از وقوع انقلاب در ایران ترجمه‌ی شما از این رمان تجدید چاپ نشد در حالی که در سال 54 تا 57 سه بار تجدید چاپ شد،در حالی که  ترجمه‌های دیگري از  این رمان که توسط دیگران انجام شده است  چاپ می شود یعنی دیگر ترجمه‌ها با  اعمال ممیزی و سانسور فاحش چاپ می شود؟

می‌دانید که آن زمان مترجم کتابش را به ناشر می‌فروخت  من ترجمه‌ی«صد سال تنهایی» را به نشر امیرکبیر سپردم تا این که انقلاب شد و آن اتفاق‌های دیگر که رخ داد و ديگرهرگز کتاب را چاپ نکردند و هیچ‌کاری هم از دست من بر نمی‌آید.

پس عدم تجدید چاپ اين رمان ربطی به ممیزی و سانسور ندارد ؟

نه !نه ‌آقا اصلا ربطی به سانسور ندارند.

نخستین باری که با مارکز و آثارش آشنا شدید را به خاطر دارید ؟

يادم مي‌آيد تقريبا يك سال قبل از اين‌كه ترجمه‌ي«صد سال تنهايي» به فارسي منتشرشود به خانه‌ي يكي از دوستام در جمهوري دومنيكن رفتم ، وقتي وارد مي‌شدم يك نفرهم از در بيرون مي‌آمد ، نشستم و دوستم پرسيد كه مي‌داني اين چه كسي بود پاسخ دادم خير توضيح داد كه اين گابريل گارسيا ماركز است كه رمانش به نام «صد سال تنهايي» به ايتاليايي ترجمه شده است ،بعد هم من كتاب را گرفتم   خواندم و از آن خيلي خوشم آمد كه سرانجام هم ترجمه شد.

بعد از آن‌ هم‌ديگر را نديديد يا …

نه او را تنها همان سه ثانيه ديدم كه از در مي‌رفت بيرون بعد از آن هم ديگر هيچ‌وقت هم‌ديگر را نديديم

يعني اصلا راغب نبوديد با هم ديداري داشته باشيد؟

من البته خيلي راغب بودم ببينمش اما مي‌دانيد گابريل ديگر از كلمبيا بيرون آمده بود و در جايي بين بارسلون اسپانيا بود براي همين ديگر پيدا كردنش كار دشواري بود.

ماركز در يكي از يادداشت هايش مي گويد كه مترجم آثارش به زبان فرانسوي را مي شناخت و با او در ارتباط بوده است و همواره در ترجمه‌ي آثارش به فرانسوي كمك مي داده است شما آيا از طريقي با وي در ارتباط بوديد ؟

نه هيچ گونه ارتباطي ديگر نداشتم هيچ گونه  !

از بين آثار ماركز كدام را بر ديگري ترجيح مي ‌دهيد ؟

البته رمان«عشق درزمان وبا» راخيلي دوست دارم

چرا ؟

اولا به خاطر اين كه«عشق در زمان وبا»‌عصاره‌ي عشق است درست برخلاف «صد سال تنهايي» كه سورئال است رمان «عشق در زمان وبا»خيلي واقعي است و مي‌گويم درست مثل عصاره‌ي عشق است البته اين دليل نمي‌شود كه«صد سال تنهايي » را از آن كمتر بدانم .

برگرديم از سر به مرور يادداشت‌هاي ماركز  كه در سال‌ هاي 1980 تا 1985 تاليف شده است و جالب است كه در اين يادداشت‌‌ها نيز مانند داستان‌هايش از روايت و طنز  به نحوي روشن بهره مي برد .

البته خُب   درست است و به نوعي داستان‌پردازانه يادداشت نوشته است ، اين يادداشت‌‌ها پشت پرده‌ي همه‌ي داستان‌هاي ماركز نيست اما خيلي از ماجراهايي را كه واقعي بوده و بعد منجر به خلق داستانش شده است را گفته است مثل همان ماجراي دوازده داستان سر گردان كه واقعي بود و آنها را شرح داده است.

 اما انگار نخواسته كه  همه‌ي  فوت‌كوزه‌گري را لو بدهد  !‌

 مساله لو دادن نيست ،  تا آن جا امكانش بوده است ماجرا را در اين يادداشت‌ها شرح داده است و گفته كه چطور شد داستان‌هايش را تاليف كرده است ، بعد هم چون آن «دوازده داستان سر گردان» خيلي قبل‌تر از اين اثر منتشر شد آنهايي كه خوانده‌اند طبعا مي‌دانند ماجرا از چه قرار است.

بر مي آيد با توجه به اين كه ماركز به دفعات به  همين دوازده داستان  مي‌پردازد اين اثر را بيشتر از ساير آثارش دوست داشته باشد نمي دانم…

من نمي دانم فكر نمي‌كنم البته آنها را خوب نوشته است و خيلي هم آنها را دوست داشته است.ببيند ماركز يك كتاب يادداشت‌‌هاي ديگر دارد با عنوان «نوشته‌هاي كرانه‌اي » كه آنها را بر خلاف اين يادداشت‌ها در سن و سال جواني نوشته است اين اثر را ترجمه كرده‌ام  و نشر ققنوس تا نمايشگاه آن را منتشر خواهد كرد ، اين نوشته‌هاي كرانه‌اي كه گفتم متعلق به سال‌هاي جواني ماركز است از اين ها بسيار بهتر و تاثيرگذارتر هستند در همين نوشته‌ها است كه پي مي‌بريم در سن بيست سالگي در پي تاليف  صد سال تنهايي بوده است.

در بيست سالگي   ؟

البته او اين را مي‌گويد كه هرگز كتابي را يك باره تاليف نكرده است  بلكه  از بيست سال قبل به آن فكر كرده است مثل «گزارش يك قتل» ،« صد سال تنهايي » و ديگر آثارش .

يادداشتي در اين كتاب هست كه به بيماري محمدرضا پهلوي  بعد از فرارش از اين مي‌پردازد ، با عنوان «بيماري سياسي محمدرضا پهلوي » در حالي كه ماركز هيچ گاه در تهران نبوده است ،  اين گزارش  او را  چقدر  واقعي و صحيح مي‌دانيد ؟

 كاملا درست نوشته است اين يادداشت بسيار  درست و مستند است .

يعني  اين كه بيماري محمدرضا پهلوي و حضورش در آمريكا علت واقعي گروگانگيري  كاركنان سفارت آمريكا در تهران از سوي انقلابيون  بوده است ؟

 بله همين طور است و خيلي خيلي خوب و درست نوشته است.

زندگی[ویرایش]

بهمن فرزانه در سال ۱۳۱۷ زاده شد و به مدرسه عالی مترجمی سازمان ملل رفت.[۱] در ۲۶ سالگی نخستین کتاب را از تنسی ویلیامز ترجمه کرد و پس از آن مدّتی به همکاری با شرکت‌های فیلم‌سازی ایتالیا پرداخت و فیلم‌نامه‌ای نیز نوشت که به تولید فیلم رسید.[۳]

در انتخاب کتاب برای ترجمه دقّت زیادی به‌کار می‌بُرد و هنگامی‌که تصمیم به ترجمهٔ کتابی می‌گرفت کار ترجمه را به‌طور منظم و در ساعت‌های مشخص انجام می‌داد.[۳] به گفته خودش «من هنوز قدیمی مانده‌ام و هنوز با دست می‌نویسم» و از رایانه استفاده نمی‌کرد.[۲]

او آثار تنسی ویلیامز، گراتزیا کوزیما دلدا، آلبا دسس پدس، لوئیچی پیراندللو، گابریل گارسیا مارکز، آنا کریستی، اینیاتسیو سیلونه، رولد دال، گابریل دانونزیو، واسکو پراتولینی، ایروینگ استون، جین استون و … را به فارسی برگردانده‌است.[۵]

منابع[ویرایش]

مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط به در ویکی‌گفتاورد موجود است.

«بهمن فرزانه از تجربیاتش گفت». خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا). ۴ آبان ۱۳۸۷. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۷ دسامبر ۲۰۱۳. دریافت‌شده در ۲ نوامبر ۲۰۰۸.

«بهمن فرزانه». وبگاه رسمی انتشارات ققنوس. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۷ آوریل ۲۰۱۶. دریافت‌شده در ۱۹ آوریل ۲۰۱۶.

«هر کتابی ارزش ترجمه شدن ندارد». خبرگزاری مهر (بازنشر در گویانیوز). ۱۸ مهر ۱۳۸۴. بایگانی‌شده از اصلی در ۱۴ اکتبر ۲۰۰۸. دریافت‌شده در ۲ نوامبر ۲۰۰۸.

یگانه، رها (۴ فوریه ۲۰۰۸). «’سرباز دل’ به روایت بهمن فرزانه». بی‌بی‌سی فارسی. دریافت‌شده در ۲ نوامبر ۲۰۰۸.

«ترجمه‌های جدید بهمن فرزانه». روزنامه کارگزاران. ۱۲ اسفند ۱۳۸۶. بایگانی‌شده از اصلی در ۱۹ آوریل ۲۰۱۴. دریافت‌شده در ۲ نوامبر ۲۰۰۸.

بهمن فرزانه، مترجم «صد سال تنهایی» درگذشت – فردا

زندگی نامه و دانلود کتاب های بهمن فرزانه

زندگی نامه و دانلود کتاب های بهمن فرزانه بهمن فرزانه که بود؟

«بهمن فرزانه» نویسنده و مترجم ایرانی در سال 1317 متولد شد. او از کودکی به ادبیات علاقه داشت و کتاب‌های متعددی را مطالعه می‌کرد. او به هنر هم علاقه‌ داشت ولی رشته‌ی معماری را برای تحصیل در دانشگاه انتخاب کرد. او این رشته را ناتمام رها کرد و به مدرسه‌ی مترجمی سازمان ملل رفت. او پس از این دوران تمام‌وقتش را صرف ترجمه‌ی آثار فاخر بین‌الملل کرد.

او به زبان‌های ایتالیایی، انگلیسی، اسپانیایی و فرانسوی تسلط داشت و برای آموختن زبان اسپانیایی دو سال به کشور اسپانیا سفر کرد. «بهمن فرزانه» برای تحصیل به ایتالیا رفت ولی بیشتر عمرش را در این کشور زندگی کرد. او سال 1392 به ایران بازگشت و در هفدهم بهمن ۱۳۹۲ در ۷۵ سالگی در تهران درگذشت. او مترجم حاذق و پرکاری بود و بیش از هشتاد کتاب ترجمه و تألیف کرده است.

«بهمن فرزانه» طی مصاحبه‌ای از مطالعه‌ی کتاب «پَر» نوشته‌ی «شارلوت مری ماتیسن» با ترجمه‌ی «میمنت دانا» گفته است، این کتاب از اولین آثاری است که او مطالعه کرده است. پس از این اثر او کتاب‌های «ویکتور هوگو» و «آندره ژید» را مطالعه می‌کرد.

بهمن فرزانه، مترجم صدسال تنهایی

«بهمن فرزانه» مترجم موفق و مشهوری است، او خوانندگان فارسی‌زبان را با ادبیات سایر کشورها آشنا کرد. او کار ترجمه را با آثار «تنسی ویلیامز»، نویسنده مشهور آمریکایی شروع کرد و پس از آن آثار نویسندگان مشهوری ازجمله «گابریل گارسیا مارکز»، «آلبا دسس پدس» و «فیلیس هستینگز» را ترجمه کرد.

«بهمن فرزانه» در همان جوانی با «تنسی ویلیامز» نامه‌نگاری می‌کردند و حدود چند ماه دورادور با یکدیگر معاشرت داشتند. این نویسنده‌ی آمریکایی «فرزانه» را با «کارسون مک‌کالرز» و «ترومن کاپوتی» که از نویسندگان و نمایشنامه‌نویسان دیگر آمریکا هستند، آشنا کرد. این مترجم حاذق دو اثر «تابستان و دود» و «گربه‌ای روی شیروانی داغ» را از «تنسی ویلیامز» ترجمه کرد و در مصاحبه‌ای به پاره کردن نامه‌هایشان اشاره کرد.

«بهمن فرزانه» سال‌ها در کشورهای دیگر زندگی کرد و دو سال ادبیات و یک سال هم تئاتر خواند. او در پی علاقه‌اش به سینما و تئاتر در یک فیلم ایتالیایی در همان دوران جوانی‌اش ایفای نقش کرد، در این فیلم نقش سفیر ایران در سازمان ملل را داشت. او مدت‌زمان زیادی در ایران نبود و در کشورهای اروپا زندگی کرد؛ همین موضوع سبب اشراف کامل این نویسنده به چند زبان شد.

کمتر مترجمی هست که بتواند آثار متعددی را از زبان‌های مختلف به فارسی ترجمه کند. او طی سال‌هایی که در ایران نبود با افراد زیادی دیدار کرد، او با «فدریکو فلینی»، کارگردان مشهور ایتالیایی دوست بود و گاهی او را ملاقات می‌کرد. «ایتالو کالوینو» نویسنده‌ی داستان‌های کوتاه ایتالیایی هم از دوستان دیگرش بوده است ولی برخلاف دیدارهایشان «فرزانه» هیچ‌گاه از او اثری ترجمه نکرد.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا