[ad_1]
در 3 سپتامبر 1943 متفقین در کالابریا به زمین نشستند. شرایط آتش بس و تسلیم توسط ایتالیایی ها در سیسیل امضا شد. هنگامی که این توافق نامه پنج روز بعد اعلام شد آلمانی ها بقیه کشور را اشغال کردند و خیلی زود دیکتاتور مخلوع بنیتو موسولینی را به عنوان رئیس جمهور جمهوری فاشیستی مشتری نصب کردند.
در هر دو طرف خط مقدم بستگان داشتم. پدر انگلیس من در ارتش پیشروی هشتم سرباز بود. مادر و مادربزرگ ایتالیایی من در روستای Castell’Arquato در استان پیاکنزا در شمال فاشیست زندگی می کردند.
این آتش بس با شیوع گسترده اردوگاه های POW در سراسر ایتالیا دنبال شد. سربازان متفقین به حومه شهرها گشتند و خود را به رحمت ایتالیایی های عادی انداختند. غیرنظامیان و اعضای مقاومت به بیش از هفده هزار سفر از طریق جاده های کوهستانی تا سوئیس خنثی و یا از طریق خطوط دشمن به نیروهای متفقین کمک کردند.
مرز پارما – پیاچنزا صحنه بزرگترین فرار زندانیان جنگ در ایتالیا بود. بعد از ظهر روز 9 سپتامبر بیش از پانصد سرباز متفقین از اردوگاه 49 فونتانلاتو بیرون رفتند درست قبل از ارسال یک ستون آلمانی برای دستگیری آنها. در میان ایتالیایی های شجاع که به فرار کمک می کردند مادر و مادربزرگ و مادربزرگم بودند. در پایان جنگ پدربزرگ شهادت اسکندر را دریافت کرد. این کمک خانواده را به 20 سرباز انگلیسی و آفریقای جنوبی تشخیص داد و آنها را قادر به فرار یا فرار از خانواده های دشمن کرد.
پدر من سرلشکر کنت وینستون تادور سیگنال های رویال با ارتش هشتم که در ماه مه سال 1945 آزاد شد وارد پیاکنزا شد. او در ماه مه 1945 آزاد شد. او با والدین کلارا دالاردا ملاقات کرد در حالی که به عنوان مترجم برای فرمانروای ارتش متفقین کار می کرد. والدین من در سال 1948 در سوندون ازدواج کردند و به زادگاه والدین نیوتاون مونتگومریشایر جایی که من متولد شده اند نقل مکان کردند. من با داستانهای جنگ و پرواز بزرگ شدم. کرکره پنجره پدربزرگ من در Castell’Arquato هنوز پر از دهانه های سرب بود. در 5 آوریل 1945 پارتیزان ها یك نیرو خصمانه را برای بمباران پل رودخانه هدایت كردند. درگیری ها به پارک گسترش یافته است.
تصمیم گرفتم اطلاعات بیشتری کسب کنم پس از ملاقات با برخی از رازهایی که خانواده ام در آنها پناه گرفته بودند من به ایتالیا و آرشیو ملی انگلیس نگاه کردم. مرحله منطقی بعدی جمع آوری اطلاعات ارزشمند بود. بنابراین در سال 2000 کتاب من اسیران جنگی بریتانیا در ایتالیا: مسیرهای آزادی به دنیا آمد. در سالهای بعد شش کتاب دیگر در مورد فرار و فرار شرکت های دولتی تأمین هوا و مقاومت نوشت. نسخه جدیدی از اولین کتاب من در سال 2012 منتشر شد.
او همچنین عضو اولیه AIFHS شد (شماره 44). من به میراث انگلیسی-ایتالیا افتخار می کنم و در ثبت تاریخ خانواده ام پیشرفت خوبی داشته ام. داستان تداوم تغییر جنگ صلح مهاجرت و عاشقانه است.
در آغاز قرن نوزدهم پدربزرگ پدربزرگ من آنتونیو فولبونی و همسرش روزا آراتا مسیرهای کوهستانی از لیورگیا تا کاستل آرکاتو را دنبال کردند و تصمیم به تسویه حساب گرفتند. این جاده برای انتقال محصولات کشاورزی بین ساحل و دشت برای هزاران سال استفاده شده است.
یکی از پسران این زوج جوزپه با ماریا بنفکچینی دختر خانواده دیگری از بازرگانان با اصالت لاژوریا ازدواج کرد. چهارمین فرزند پنج نوه آنها Josepina مادربزرگ من بود.
در مقابل خانواده پدربزرگ من در دهكده Chiavenna Rochhetta شهرداری لوگانانو كارگر مزرعه بودند. پدربزرگ من جیووانی دالاردا در بازگشت به بازار توسط افراد ناشناس کشته شد. همسر وی ماریا سولاری به تنهایی برای بزرگ کردن خانواده باقی مانده بود. شاید جای تعجب نباشد که یکی از فرزندان پدربزرگ من آلفردو خانه را ترک کرده است و در تلاش است زندگی جدیدی را در انگلیس ایجاد کند.
پدربزرگ و مادربزرگم در اوایل قرن گذشته به لندن آمدند. آنها از روستاهای همجوار استان پیاچنزا بودند. پدربزرگ من آلفردو دالاردا در فیلم های ساکت به عنوان یک مرد پیشرو شغل پیدا کرد و سپس او یک خدمتکار شد. وی در لندن با دسر جوانی به نام جوزپپینا وولپونی ملاقات کرد و در 16 مارس 1914 در کلیسای سنت پیتر ایتالیا در کلرکنول ازدواج کردند.
آلفردو در طول جنگ جهانی اول در جبهه اتریش در ارتش ایتالیا خدمت کرد و به محض برقراری آرامش به لندن بازگشت. مادر من کلارا دالاردا در 29 اوت 1920 در خانه خانواده 368 در جاده سیتی متولد شد.
پدربزرگ در بسیاری از هتل های پیشرو در پایتخت از جمله ریتز و ساوی به عنوان سرآشپز کار کرد و در سال 1928 رستوران خود را در خیابان 4 اولیایا جیمز روبروی میدان گلدن W1 افتتاح کرد. تجارت یک ساختمان رستوران فرانسوی همسایه را رونق بخشید و آن را جذب کرد. به مردان نر همیشه یک سیگار آزاد رایگان داده شده است. خانمها یک گل سرخ جدید دریافت کردند.
سه سال بعد آلفردو خانواده را به ایتالیا بازگرداند. آنها در شهر مادربزرگم کاستیل آرکاتو در کوهپایه کوههای آپنینین ساکن شدند. پدربزرگ و مادربزرگ من ویلایی را با یک باغ زیبا در Via Guglielmo Marconi در انتهای دهکده خریداری کردند. مادربزرگ Giuseppina همچنین سهم خود را در مزرعه ای در باغ های تاکستان های زیبا پوشیده از تاکستان های بالاتر از Castell’Arquato به ارث برد. زندگی خوب بود – تا 10 ژوئن 1940 بنیتو موسولینی ایتالیا را به سمت جنگ جهانی دوم از طرف آلمان برد.
هنگامی که متفقین در سپتامبر سال 1943 در جنوب به زمین نشستند آنها اعتقاد داشتند كه این جنگ به زودی پایان می یابد. با این حال مقاومت آلمان جغرافیای این کشور و هوای شدید برای جلوگیری از پیروزی زودهنگام ترکیب شده است. 20 ماه از آزادی شمال می گذرد. مردم به خودمختاری و بداهه نوازی کاهش پیدا کردند.
در طول جنگ بازرگانان از لیگوریا روغن زیتون را از مسیرهای کوهستان آوردند. در روستا جایگزین گندم شد. در آن زمان در نتیجه محاصره نیروی دریایی متحدین مایحتاج فقط در بازار سیاه یا بندرگاه موجود بود. وعده روزانه نان فقط 150 گرم بود. تهیه گرانبهای گرانقیمت آلمانی ها و فاشیست ها در اتاق زیر شیروانی پنهان بود.
برای بسیاری از اسیران جنگی که فراری هستند مسیرهای دولت به خودی خود به مسیرهای آزادی تبدیل خواهند شد.
[ad_2]