[ad_1]
توسعه امروز یک بردار است. هر کشوری برای دستیابی به آنچه توسعه نامیده می شود تمام توان خود را انجام می دهد. در جمهوری افلاطون می فهمد که انسان با چرخه ای از یک جامعه ابتدایی به یک جامعه توسعه یافته می رود سپس به نقطه شروع اصلی (که آن مرحله احتیاطی زندگی است) باز می گردد. هدف نوشتن افلاطون از جمهوری یخ زدن همه جامعه و جلوگیری از تغییر است. اما اگر تغییر تنها ثابت در این جهان باشد چگونه می تواند اتفاق بیفتد. آیا جامعه می تواند سبک زندگی خود را بدون تغییر یا توسعه آن حفظ کند؟ به عنوان مثال فرد را منزوی کرده و جایی برای حرکت به آنها نمی دهد. اگر او کشاورز باشد این حد است. جمهوری تلاش می کند تا چگونگی تحقق عدالت را توضیح دهد و چگونه افلاطون نشان می دهد که چگونه می توان آن را انجام داد. این جمهوری گفتگو بین سقراط پلیمرچوس و تراسیماخوس و دیگران است که نمی توان از آن زیاد نام برد در خانه سفالوس. این بحث وجود دارد که چگونه می توان عدالت و انصاف را انجام داد و عدالت چیست؟ آیا این امر در جستجوی تعریف عدالت شکل گیری دولت ایده آل را روشن می کند؟
درست و درست این اصطلاحات ممکن است معانی زیادی داشته باشد. معنای آن ممکن است با آنچه بیننده تصور می کند متفاوت باشد. زیرا آنچه Thrasymachus عادلانه و درست می داند چیزی نیست جز به نفع حزب قوی تر. اما این مفاهیم نوعی اصطلاح هستند که انسانها نمی توانند از معنای واقعی این مفاهیم انتزاعی مطمئن باشند. همانطور که افلاطون در کتاب خود جمهوری ذکر کرده است حقیقت آن چیزی است که برای شخص دیگر خوب است و منصفانه به معنای خدمت به منافع افراد قدرتمند است که به هزینه شخصی که اطاعت می کند خدمت می کند.
دارای 15 فصل است. عدالت مسئله اصلی کتاب است. چگونه به عدالت دست یابیم؟ تعریف عدالت چیست؟ اینها فقط برخی از سؤالاتی بود که افلاطون در یک جمهوری مطرح کرد. سپس این نشان دهنده شکل گیری یک حالت داستانی است. یک موقعیت خیالی می تواند شامل سه دسته از افراد باشد. تولیدکنندگان مسئول حمایت از جامعه. ارتش مسئول حفاظت از جامعه؛ نگهبانان طبقه غالب. یک حالت خیالی نوعی برای ردیابی محل وقوع عدالت یا بی عدالتی است و ممکن است کیفیت عدالت در کل جامعه وجود داشته باشد. بر هر یک از طبقات اجتماعی جامعه تسلط یکی از سه بخش روح وجود دارد. یک بخش منطقی یک بخش مشتاق و یک بخش روح نیز وجود دارد. یکی از سه بخش روح در هر طبقه ای از جامعه حاکم است.
حالت به این دلیل است که شخص خودکفا نیست و اگر اتفاقی بیفتد که فرد خودکفا باشد نباید یک انسان بلکه یک هیولا یا یک خدای باشد و به همین دلیل جزئی از دولت نیست. با تشکیل این شرایط ممکن است با نیازهای زیادی در دسترس بزرگتر و بزرگتر شود. هرچه بزرگ می شود زمانی وجود خواهد داشت که بخاطر مبارزه برای ثروت نامحدود وارد جنگ شود. این باعث افزایش اعضای جامعه می شود – یعنی ارتش. کلاس دیگر سرپرستان است. اینها طبقه غالب هستند. ویژگی های سرپرست بودن همانطور که در کتاب ذکر شده است که برای تشکیل یک نگهبان خوب لازم است مهربانی و روحیه بالایی است. گذشته از این خصوصیات شجاعت نیز مهم است. با این خصوصیات سرپرستان با یک سگ مرفه مقایسه می شوند. درست مثل سگهای خوب پرورش یافته با افرادی که می شناسند بسیار مهربان هستند و نسبت به غریبه ها شدید هستند. سپس گسترش جامعه خواهد بود. از طریق این گسترش جامعه و در نظر گرفتن راحتی ممکن است به ما کمک کند تا چگونگی برقراری عدالت و بی عدالتی را کشف کنیم. افلاطون تلاش می کند با کلمات روشن چگونگی به دست آوردن مفهوم عدالت را بیان کند و سپس مفهومی مشابه از عدالت فردی را به دست آورد. همانطور که در کتاب بیان شد بهتر است اگر بیشتر مورد استفاده قرار گیرد ماهیت عدالت را در فرد مشخص کنیم.
او همچنین در مورد فیلسوف پادشاهان یا حاکمان صحبت می کند که با جستجوی خرد کنترل می شوند. شما نمی توانید حاکم باشید مگر اینکه یک پادشاه فیلسوف باشید و خرد و دانش برای حکمرانی دارید. زندگی این فیلسوفان بیش از دیگران است؛ این هدف برای تحقق خواسته های قسمت متعادل است. آنها دسته مردان را برای داشتن دانش تشکیل می دهند. با این عناصر اساسی جامعه کاملی که توسط افلاطون نصب شده است توضیح می دهد که چرا مردان عادلانه رفتار می کنند. در جمهوری مشخص شد که جامعه آرمانی چگونه باید رفتار کند و چگونه متولیان امر برای دستیابی به اصطلاح عدالت آموزش ببینند. افلاطون همچنین توضیح می دهد که جهان به دو جهان تقسیم می شود. قابل مشاهده و معقول است. اما فقط ذهن آموزش دیده می تواند فیلسوفان – قابل رویت – را در خود جای دهد. همانطور که وی توضیح داد مؤلفه اساسی یک جامعه ایده آل باید عملکرد مناسب خود را انجام دهد (که حاکمان باید بر آن حکمرانی کنند تولیدکنندگان باید از مهارتهایی که به آنها اختصاص یافته است استفاده کنند) تا معنای عدالت را بدانند. آیا عدالت به خوبی تعریف شده است؟ افلاطون در پایان عدالت را به عنوان بزرگترین خیر تعریف کرد.
[ad_2]