خلاصه کتاب تتوکار آشویتس ( نویسنده هدر موریس )
کتاب «تتوکار آشویتس» یا همون «خالکوب آشویتس» از هدر موریس، داستانیه که قلب آدم رو به درد میاره و در عین حال پر از امیده. این کتاب بر اساس یه ماجرای واقعی نوشته شده و درباره عشق، بقا و انسانیت توی یکی از تاریک ترین دوران های تاریخ بشریته. خیلی زود می فهمید که این داستان یه چیزی فراتر از یه رمان معمولی جنگیه و خیلی ها رو درگیر خودش کرده.
اگه شما هم مثل من به داستان هایی که واقعاً اتفاق افتادن و حال و هوای جنگ جهانی دوم و هولوکاست رو دارن علاقه دارید، این کتاب رو باید بخونید. حتی اگه فقط دنبال یه قصه قشنگ و پرمعنا هستید که امید و شجاعت رو بهتون یادآوری کنه، «تتوکار آشویتس» گزینه خوبیه. اسم اصلی کتاب به انگلیسی The Tattooist of Auschwitz هست و توی فارسی هم با هر دو اسم «تتوکار آشویتس» و «خالکوب آشویتس» شناخته میشه. قراره توی این مقاله یه خلاصه از داستان رو بهتون بگیم و با هم ببینیم چرا این کتاب اینقدر تاثیرگذاره و چی می خواد به ما یاد بده.
آشنایی با هدر موریس: از ملبورن تا آشویتس
هدر موریس، نویسنده این کتاب، اصلاً اهل نیوزلنده اما سال هاست که توی استرالیا زندگی می کنه. بیشتر عمرش رو توی ملبورن گذرونده و حتی تو یه بیمارستان بزرگ هم کار کرده. جالبه که بدونید هدر موریس قبل از اینکه نویسنده بشه، فیلمنامه نویسی می کرده و حتی یکی از فیلمنامه هاش رو یه فیلمنامه نویس بزرگ که جایزه اسکار هم داشته، انتخاب کرده بوده.
حالا داستان آشنایی هدر با لالی سوکولوف از کجا شروع شد؟ سال ۲۰۰۳ بود که هدر موریس با یه پیرمردی آشنا میشه که بهش می گن شاید داستان زندگی اش ارزش گفتن داشته باشه. اون پیرمرد، کسی نبود جز لالی سوکولوف! لالی همون خالکوب آشویتس بود. از همون روز اول که هدر موریس و لالی همدیگه رو دیدن، زندگی هردوشون عوض شد. لالی که تا اون موقع سال ها بود داستان زندگیش رو از همه پنهان کرده بود، تصمیم می گیره سفری رو برای یادآوری جزئیات هولوکاست شروع کنه و هرچیزی رو که از سر گذرونده، با هدر موریس در میون بذاره.
شاید براتون سوال پیش بیاد که چرا لالی بعد این همه سال سکوت رو شکست؟ خب، لالی بعد از مرگ همسرش، گیتا، تصمیم می گیره که باید داستانش رو برای دنیا تعریف کنه. اون دائم به هدر می گفته که عجله کن، چون وقت نداره! وقتی هدر ازش می پرسه کجا می خوای بری؟، لالی جواب میده: باید برم پیش گیتا. این حرف لالی نشون میده که چقدر دلش برای عشق زندگیش تنگ شده بود و می خواست داستان عشقشون رو به گوش همه برسونه.
اولش هدر موریس این داستان رو توی قالب یه فیلمنامه تنظیم می کنه که اتفاقاً تو مسابقات بین المللی هم کلی جایزه میاره، ولی بعدش تصمیم می گیره اون رو به شکل یه رمان بنویسه. هدر موریس خودش می گه که برای لالی مهم بوده نشون بده چطور خاطرات و تاریخ گاهی با هم یکی میشن و گاهی هم از هم جدا میشن تا نه فقط یه درس از تاریخ، بلکه یه درس خاص و بی نظیر از انسانیت رو به ما بدن. این وفاداری نویسنده به روایت دقیق و واقعی، یکی از چیزاییه که این کتاب رو انقدر ارزشمند می کنه.
خالکوب آشویتس چی می خواد به ما بگه؟ (مضامین و ژانر)
«تتوکار آشویتس» فقط یه رمان نیست، یه داستان واقعیه که خیلی ها رو تحت تاثیر قرار داده. این کتاب تو ژانرهای مختلفی مثل رمان تاریخی، داستان واقعی، درام، عاشقانه، روانشناختی و حتی بقا در شرایط سخت جا می گیره. اما مهم تر از ژانر، پیام ها و مضامین عمیقیه که توی خودش داره:
عشق در دل تاریکی: لالی و گیتا
مهم ترین چیزی که تو این کتاب مثل یه ستاره می درخشه، عشقه. عشق لالی و گیتا نشون میده که حتی توی جهنم آشویتس، جایی که همه چیز بوی مرگ و تباهی میده، عشق می تونه مثل یه جرقه امید و یه نیروی محرکه برای بقا باشه. دیدن اینکه چطور این دو نفر تو اون شرایط وحشتناک به هم دل می بندن و برای همدیگه می جنگن، واقعاً آدم رو تحت تاثیر قرار میده. این بخش از داستان به ما نشون میده که عشق چقدر می تونه قدرتمند باشه، حتی وقتی هیچ چیز دیگه معنی نداشته باشه.
تاب آوری انسان: شعله ای در جهنم
یکی دیگه از مضامین پررنگ کتاب، قدرت تاب آوری و اراده انسانیه. لالی و بقیه زندانی ها، با وجود شکنجه ها، گرسنگی، سرما و بیماری های وحشتناک، باز هم برای زندگی می جنگن. لالی یه شعار تو دلش داشت: «اگه صبح از خواب بیدار بشی، معجزه است.» این جمله نشون دهنده عمق سختی ها و در عین حال، امید بی نهایتیه که تو دل اون ها شعله ور بوده. این داستان یه نمونه عالیه از اینکه چطور انسان می تونه تو سخت ترین شرایط، باز هم امید رو زنده نگه داره و برای بقا تلاش کنه.
هولوکاست: تلنگری به تاریخ
این کتاب یه یادآوری تلخ و ضروری از فجایع هولوکاست و جنایات علیه بشریته. «تتوکار آشویتس» با جزئیاتش، به ما نشون میده که توی اون اردوگاه های کار اجباری چه وحشت هایی وجود داشته. از دست دادن هویت و کرامت انسانی، جایی که آدما فقط با یه شماره روی دستشون شناخته میشدن و اسم و هویتشون ازشون گرفته میشد، یکی از تلخ ترین بخش های این جنایاته. این کتاب یه تلنگره که یادمون نره تاریخ رو و حواسمون باشه که نفرت و افراط گرایی چه فجایعی رو می تونه به بار بیاره.
اما تو دل همه این تاریکی ها، لحظات درخشانی از فداکاری و همبستگی هم دیده میشه. لالی با شجاعت و فداکاری، حتی با اینکه خودش سختی می کشید، سعی می کرد به بقیه هم کمک کنه. جیره غذایی اضافه رو با بقیه شریک میشد، دارو تهیه می کرد و سعی می کرد بین زندانی ها ارتباط برقرار کنه. این صحنه ها نشون میده که حتی در میان بی رحمی مطلق، انسانیت و مهربونی هنوز وجود داره و می تونه خودش رو نشون بده.
یه نگاه به داستان تتوکار آشویتس: از اسارت تا امید
داستان کتاب «تتوکار آشویتس» ما رو می بره به سال ۱۹۴۲، اوج جنگ جهانی دوم. لالی سوکولوف یه جوون با اراده و اهل اسلواکیه که برای اینکه خانواده اش رو نجات بده، خودش رو به آلمانی ها تسلیم می کنه. اون فکر می کرد داره برای کار اجباری می ره، ولی خیلی زود متوجه میشه اوضاع از اون چیزی که فکر می کرده وخیم تره. با یه قطار پر از آدم های وحشت زده، به یه جای نامعلوم منتقل میشه: اردوگاه مرگ آشویتس-بیرکناو.
ورود به جهنم: آغاز اسارت لالی
لالی و بقیه زندانی ها رو توی آشویتس پیاده می کنن. روی دروازه آهنی اردوگاه یه جمله به آلمانی حک شده: Arbeit Macht Frei به معنی کار آزاد می کند. یه شوخی تلخ و بی مزه با سرنوشت اونایی که قرار بود سخت کار کنن تا آزاد بشن، اما هرگز آزادی رو نمی دیدن.
ساختمان آجریِ صورتی تیره با پنجره های بزرگ از دور پدیدار می شود. مردان به زحمت به سمت آن حرکت می کنند. اطرافِ ورودی، درختانی پر از شکوفه های بهاری صف کشیده اند. وقتی لالی از دروازه آهنی می گذرد، سرش را بالا می گیرد و به کلمات آلمانی حک شده بر آهن نگاه می کند: کار، آزاد می کند. نمی داند اینجا کجاست یا قرار است چه کاری انجام دهد، اما اینکه کار او را آزاد کند، شوخی بی مزه ای به نظر می آید.
نقش تتوکار: شغلی بین مرگ و زندگی
تو اون جهنم، لالی به خاطر اینکه به چند زبان مسلط بود و از همه مهم تر، تیزهوشی و غریزه بقای قوی ای داشت، برای یه کار عجیب انتخاب میشه: خالکوبی شماره های شناسایی روی دست زندانی های تازه وارد. این شماره ها هویت آدما رو ازشون می گرفت و از اون به بعد، هرکس فقط با همون شماره شناخته میشد. کار تتوکار بودن، امتیازاتی مثل جیره غذایی بیشتر و زندگی با آسایش نسبی بیشتری برای لالی فراهم می کرد، اما در عین حال خطرات زیادی هم داشت و او هر لحظه زیر ذره بین نازی ها بود.
گیتا: جرقه عشق در سیاه ترین نقطه
یه روز، لالی تو صف خالکوبی، چشمش به یه دختری به اسم گیتا می افته. تو همون نگاه اول، جرقه ای بینشون زده میشه. یه جرقه عشق تو محیطی که تصورش هم سخته. این لحظه، نقطه عطف داستانه. عشق لالی و گیتا تو اون شرایط غیرقابل باور، رشد می کنه و میشه تنها کورسوی امیدشون برای زنده موندن و تحمل همه وحشت ها.
لالی می کوشد سرش را بلند نکند. دستش را دراز می کند، تکه کاغذی را می گیرد که دختر به سمتش گرفته است. شماره ای پنج رقمی روی آن نوشته شده که باید بر دستِ دختر منتقلش کند. از پیش، شماره ای وجود دارد که دیگر محو شده است. سوزن را در دست چپ دختر فرومی برد و با ملایمت عدد ۳ را حک می کند. خون بیرون می زند، اما سوزن هنوز عمیق فرونرفته است، از این رو باید دوباره روی عدد بکشد. دختر دردش می آید اما خود را عقب نمی کشد. لالی می داند که چه دردی را به او تحمیل می کند. به آن ها هشدار داده اند: چیزی نگویید، کاری نکنید. لالی خون را پاک می کند و روی زخم، جوهر سبز می مالد.
مبارزه برای بقا و کمک به هم بندان
لالی با اینکه خودش تو شرایط سختی بود، از موقعیتش به بهترین شکل استفاده می کرد تا به گیتا و بقیه زندانی ها کمک کنه. اون با شجاعت و ریسک پذیری، جیره غذایی اضافی خودش رو با بقیه شریک میشد، برای دوستاش دارو تهیه می کرد و حتی با بیرون اردوگاه ارتباط برقرار می کرد تا کمک هایی رو برای داخل بیاره. این اقدامات شجاعانه لالی، توی اون فضای پر از ترس و وحشت، تبدیل به یه کورسوی امید برای خیلی ها شده بود.
پایان کابوس: آزادی و جستجوی عشق
وحشت تو اردوگاه روز به روز بیشتر میشد؛ مرگ و میرهای گسترده، قساوت های بی حد و حصر، اتاق های گاز و کوره های آدم سوزی که بی وقفه کار می کردن. اما لالی و گیتا با امید به آینده و عشقشون، دوام میارن. بالاخره، با نزدیک شدن پایان جنگ و فروپاشی نازی ها، لحظات پایانی اسارت فرا می رسه. لالی و گیتا موفق میشن از اردوگاه فرار کنن. بعد از آزادی، بزرگترین چالش اون ها پیدا کردن همدیگه تو اون دنیای از هم پاشیده است. سفر پرامید اون ها برای پیدا کردن هم، یکی از شیرین ترین بخش های داستانه.
زندگی بعد از آشویتس: سکوت و سرانجام
بعد از جنگ، لالی و گیتا همدیگه رو پیدا می کنن، ازدواج می کنن و زندگی مشترکشون رو شروع می کنن. اما داستان زندگیشون تو آشویتس، یه راز بزرگ بود که برای سال ها تو دلشون نگه داشتن. دلیل این سکوتشون، احتمالا به خاطر آسیب های روحی عمیق و نیاز به شروع یه زندگی عادی بوده. لالی سال ها بعد از مرگ گیتا، تصمیم می گیره سکوتش رو بشکنه و داستان زندگیشون رو برای هدر موریس تعریف کنه تا این حماسه عشق و بقا برای همیشه تو تاریخ ثبت بشه.
شخصیت هایی که نفس می کشند: قهرمانان واقعی داستان
تو کتاب «تتوکار آشویتس»، با شخصیت هایی روبرو میشیم که واقعی ان و همین، داستان رو ده ها برابر تاثیرگذارتر می کنه. قهرمان های اصلی داستان، لالی و گیتا هستن، اما آدم های دیگه هم نقش های مهمی دارن که تو پیشبرد داستان خیلی تاثیرگذارن.
لالی سوکولوف: مردی که امید را تتو می کرد
لالی، شخصیت اصلی داستان، یه مرد جوونه که به خاطر خانواده اش داوطلب میشه بره اردوگاه کار اجباری. اون خیلی باهوشه و غریزه بقای خیلی قوی ای داره. این غریزه باعث میشه که تو اردوگاه، به عنوان تتوکار انتخاب بشه و همین موقعیت بهش یه سری امتیازات میده. اما لالی فقط به فکر خودش نیست. اون با شجاعت تمام، از موقعیتش استفاده می کنه تا به بقیه زندانی ها کمک کنه. جیره اش رو تقسیم می کنه، دارو براشون پیدا می کنه و حتی سعی می کنه ارتباطشون رو با بیرون از اردوگاه حفظ کنه. لالی تو سخت ترین شرایط، نور امید رو تو دل خودش و بقیه زنده نگه می داره. اون نه تنها به خودش، بلکه به گیتا و بقیه هم یادآوری می کنه که حتی تو تاریک ترین جاها هم میشه دنبال زندگی بود.
گیتا فورمن: الهام بخش عشق و زندگی
گیتا، عشق زندگی لالی، تو اون شرایط جهنمی، منبع امید و آرامش برای لالی میشه. اونم مثل بقیه سختی های وحشتناکی رو تحمل می کنه، اما تاب آوری و روحیه قوی ای داره. دیدن گیتا باعث میشه لالی تو اون فضای پر از مرگ، به زندگی فکر کنه و برای آینده بجنگه. گیتا نماد عشقیه که تو دل تاریکی می تونه نور رو روشن کنه و به یه نفر انگیزه بده که از هر مانعی رد بشه.
بقیه آدم های داستان: نقش پررنگ آدم های خاکستری
علاوه بر لالی و گیتا، یه سری شخصیت های مکمل هم توی داستان هستن که نقش مهمی بازی می کنن. مثلاً پپّان که قبلاً خالکوب بوده و به لالی این کار رو یاد میده، یا بقیه زندانی ها که هرکدوم داستان خودشون رو دارن و نشونه ای از انسانیت و یا وحشی گری اون دوران هستن. حتی چهره های کلیدی از افسران نازی هم تو داستان هستن که قساوت و بی رحمی اون زمان رو نشون میدن. همه این شخصیت ها، هرچند ممکنه تو نگاه اول خاکستری به نظر بیان، اما نقش پررنگی تو پیشبرد داستان و نشون دادن ابعاد مختلف زندگی تو آشویتس دارن.
چند تا جمله که بدجوری دل می بره! (نقل قول های تاثیرگذار)
کتاب «تتوکار آشویتس» پر از جمله هاییه که آدم رو به فکر فرو می بره و عمق رنج و در عین حال امید رو نشون میده. اینجا چند تا از این جمله های تاثیرگذار رو با هم می خونیم:
-
«لالی روز های گرم تابستان را با گیتا یا با فکر کردن به او سپری می کند. فشار کاری آن ها کاهش نیافته، برعکس بیشتر هم شده است؛ هر هفته هزاران یهودی اهل مجارستان به آشویتس و بیرکناو آورده می شوند. به همین سبب در اردوگاه های مردان و زنان، مدام آشوب و غائله برپاست. لالی متوجه علت این ناآرامی ها شده است. هر چه شماره ی روی ساعد افراد بالاتر باشد احترام دیگران به آن ها کمتر می شود. هر بار که انبوهی زندانی با ملیتی دیگر آنجا آورده می شوند، جنگ قلمرو در می گیرد.»
این جمله نشون دهنده فضای بی رحم اردوگاهه که چطور حتی خود زندانی ها هم تحت تاثیر سیستم نازی، همدیگه رو قضاوت می کردن و چقدر احترام و انسانیت تو اونجا بی معنی شده بود.
-
«آرام خم می شود و گل را می چیند. فردا برای دادن این گل به گیتا راهی پیدا خواهد کرد. به اتاقش بازمی گردد و پیش از آنکه به خواب آرام و عمیق بی رویایی فرو رَوَد، گل ارزشمندش را کنار تخت می گذارد، اما صبح روز بعد وقتی بیدار می شود، می بیند که گلبرگ ها کنده شده اند و کنار مرکز سیاه گل پژمرده افتاده اند. تنها مرگ در این مکان جریان دارد.»
این پاراگراف کوتاه، خیلی قشنگ و غم انگیز، نشون میده که چطور کوچکترین امیدها هم تو آشویتس به سرعت از بین می رفتن و مرگ همیشه حاضر بود.
-
«لالی تا روز بعد دوام می آورد. وظیفه خود را در جمع آوری اجساد انجام می دهد و در حمل یکی از کشته شده ها به اردوگاه کمک می کند. از خود بیزار می شود که بیشتر از دلسوزی برای مرد مرده، به فکر دردی ست که جسد برایش ایجاد کرده است. چه دارد سرم می آید؟»
این جمله خیلی خوب نشون میده که زندگی تو آشویتس چطور آدم ها رو از انسانیت تهی می کرده و حتی حس دلسوزی رو هم ازشون می گرفته، و چقدر این شرایط روی روان آدم ها تاثیر منفی می ذاشته.
چرا باید تتوکار آشویتس رو بخونی؟ (درس هایی برای زندگی امروز)
شاید بپرسید چرا باید وقت بگذاریم و یه کتاب با این همه غم و رنج رو بخونیم؟ «تتوکار آشویتس» فراتر از یه داستان ساده اس و می تونه درس های خیلی مهمی برای زندگی امروز ما داشته باشه:
یادآوری مهم تاریخ: درس گرفتن از گذشته
اول از همه، این کتاب یه یادآوری قدرتمند از فجایع هولوکاسته. خیلی مهمه که نسل های جدید از این وقایع تلخ باخبر باشن تا تاریخ دوباره تکرار نشه. این کتاب بهمون نشون میده که نفرت، نژادپرستی و افراط گرایی چقدر می تونن ویرانگر باشن و چه بلاهایی سر انسان ها بیارن. با خوندن اینجور کتاب ها، بیش از پیش به اهمیت دموکراسی در کشورها پی می برین و اینکه به هیچ عنوان نباید قدرت مطلق در دست یک نفر باشه، چون با تفکرات مسموم خودش می تونه میلیون ها نفر رو به کشتن بده و باعث زجر و درد و قتل میلیون ها نفر بشه و فاجعه بیافرینه. سرنوشت انسان ها باید دست خودشون باشه نه دست یک دیکتاتور روانی.
امید و انسانیت: چراغی در تاریکی مطلق
با اینکه داستان خیلی غم انگیزه، اما پیام اصلیش درباره امید و انسانیته. دیدن اینکه لالی و گیتا چطور تو اون شرایط جهنمی به عشقشون پایبند می مونن و برای زنده موندن تلاش می کنن، واقعاً الهام بخشه. این کتاب نشون میده که حتی تو تاریک ترین لحظات زندگی، عشق و امید می تونه مثل یه چراغ کوچیک راهنمامون باشه و بهمون قدرت بده تا ادامه بدیم.
شجاعت و مقاومت: الهام بخش هر روز زندگی
داستان لالی و گیتا پر از شجاعت و مقاومته. لالی با اینکه خودش یه زندانی بود، با کمک های کوچیکش به بقیه، نشون داد که انسانیت هیچ وقت نمی میره. این کتاب به ما یاد میده که تو هر شرایطی، حتی وقتی همه چیز علیه ماست، می تونیم مقاوم باشیم و برای چیزی که بهش باور داریم بجنگیم. این داستان یه منبع الهام بخشه برای هر کسی که تو زندگی با چالش روبروست و دنبال انگیزه اس.
بهترین ترجمه تتوکار آشویتس کدومه؟ (راهنمای خرید)
یکی از سوالات مهمی که ممکنه برای خوندن کتاب «تتوکار آشویتس» پیش بیاد، اینه که کدوم ترجمه بهتره؟ چون این کتاب خیلی محبوب شده، انتشارات مختلفی اون رو ترجمه کردن. اینجا یه نگاهی به چند تا از ترجمه های معروف و نظراتی که در موردشون هست، می اندازیم تا انتخاب براتون راحت تر بشه:
| نام مترجم/انتشارات | کیفیت ترجمه (نظر عمومی) | نکات مثبت | نکات منفی/پیشنهادات |
|---|---|---|---|
| سارا حسینی معینی – نشر کوله پشتی | اغلب روان و خوب | ترجمه روان و قابل فهم، محبوب بین خواننده ها | بعضی ها اون رو «ضعیف ترین» ترجمه دونستن، مخصوصا در مقایسه با ترجمه های دیگه. نظرات متفاوته. |
| سودابه قیصری – نشر ثالث | بسیار قوی و دقیق | ترجمه ای تمیز و با کیفیت، مورد تحسین منتقدین و خواننده ها. خیلی ها این ترجمه رو پیشنهاد میکنن. | برخی اشاره کردن که ممکنه کمی تغییرات در بخش های پایانی داشته باشه (مثل نبودن 80 درصد فصل آخر در نسخه صوتی برخی). |
| فرشته شایان – نشر چترنگ | روان و گیرا | ترجمه ای خوش خوان و جذاب، خیلی ها ازش راضی بودن و اون رو پیشنهاد می کنن. | برخی با عنوان تتوکار آشویتس (که اتفاقا اسم اصلی کتابه) مشکل داشتن و به نظرشون عجیب اومده. |
| نکته: انتخاب بهترین ترجمه، تا حد زیادی به سلیقه شخصی شما برمی گرده. پیشنهاد میشه قبل از خرید، چند صفحه از هر ترجمه رو بخونید. | |||
به طور کلی، اگه دنبال یه ترجمه روان و قابل اعتماد هستید که حس داستان رو خوب منتقل کنه، ترجمه سودابه قیصری از نشر ثالث و فرشته شایان از نشر چترنگ گزینه های خیلی خوبی هستن که خیلی ها هم ازشون راضی بودن. ترجمه سارا حسینی معینی از نشر کوله پشتی هم هست که نظرات مختلفی داره.
اگه اهل کتاب صوتی هستید، باید بگم که نسخه های صوتی «خالکوب آشویتس» هم موجوده. مثلاً کاربران اشاره کردن که نسخه صوتی ای که از نشر ثالث گوش دادن، کیفیت خوبی داشته. قبل از خرید نسخه صوتی، حتماً نمونه اش رو گوش بدید تا مطمئن بشید با صدای راوی و کیفیتش حال می کنید.
یه نکته دیگه هم اینکه بعضی ها میگن این کتاب (مخصوصا ترجمه کوله پشتی) از نظر ادبی شاید خیلی شاهکار نباشه، اما داستانش اونقدر قویه که ارزش خوندن رو داره. پس بیشتر روی داستان و پیامش تمرکز کنید تا صرفاً جنبه های ادبی.
بعد از تتوکار آشویتس چی بخونیم؟ (سفر ادامه دارد)
اگه بعد از خوندن «تتوکار آشویتس» حسابی درگیر داستان لالی و گیتا شدید و دنبال کتاب هایی با همین حال و هوا هستید، خوشبختانه چند تا گزینه خوب دیگه هم وجود داره که می تونید سراغشون برید:
سفر سیلکا: داستانی که تمام نمی شود
اولین و مهم ترین کتابی که باید بخونید، سفر سیلکا (Silka’s Journey) هست که اتفاقاً اونم نوشته هدر موریسه و دنباله داستان «تتوکار آشویتس» محسوب میشه. این کتاب سرنوشت یکی از شخصیت های فرعی داستان اول رو دنبال می کنه و بهتون نشون میده که بعد از آشویتس چه بلاهایی سر بازماندگان می اومده. اگه عاشق قلم هدر موریس هستید، این کتاب رو از دست ندید.
کتاب های دیگه با همین حال و هوا
غیر از «سفر سیلکا»، اگه به داستان های جنگ جهانی دوم و هولوکاست علاقه دارید و می خواید بیشتر درباره اون دوران بدونید، این کتاب ها رو هم پیشنهاد می کنم:
-
انسان در جستجوی معنی اثر ویکتور فرانکل: این کتاب شاهکاره! ویکتور فرانکل که خودش روانپزشک و از بازماندگان هولوکاسته، تو این کتاب تجربه خودش رو از اردوگاه های کار اجباری و چگونگی پیدا کردن معنی زندگی حتی تو سخت ترین شرایط، تعریف می کنه. این کتاب بیشتر جنبه روانشناختی و فلسفی داره و واقعاً آدم رو به فکر فرو می بره.
-
بلبل از کریستین هانا: این رمان یه داستان عمیق و پرفراز و نشیب از مقاومت دو خواهر تو فرانسه اشغالی در دوران جنگ جهانی دومه. اگه دنبال یه داستان احساسی و قهرمانانه از نقش زنان تو جنگ هستید، حتماً اینو بخونید.
-
اگر این نیز انسان است اثر پریمو لِوی: این کتاب هم یکی از آثار کلاسیک و مهم درباره هولوکاسته که پریمو لوی، شیمی دان و نویسنده ایتالیایی، تجربه خودش رو از آشویتس توش نوشته. این کتاب خیلی واقعی و تلخه و بدون اغراق، فضای اونجا رو به تصویر می کشه.
-
دختری از بروکلین از هدر موریس: این کتاب هم از همین نویسنده اس و داستان یه دختر جوون رو تعریف می کنه که از نیویورک به اروپا سفر می کنه و تو دوران جنگ جهانی دوم با چالش های بزرگی روبرو میشه. اگه به آثار موریس علاقه دارید، اینم گزینه خوبیه.
بعضی وقت ها هم اقتباس های تلویزیونی یا سینمایی از این کتاب ها ساخته میشه که دیدنشون می تونه تجربه خوندن کتاب رو کامل تر کنه. همیشه یه نگاهی هم به اقتباس ها داشته باشید، شاید ازشون خوشتون اومد.
نتیجه گیری
«تتوکار آشویتس» یه کتاب معمولی نیست؛ یه تجربه عمیقه که قلب آدم رو لمس می کنه و تا مدت ها تو ذهنش می مونه. داستان لالی و گیتا، نماد پایداری عشقه تو دل تاریکی مطلق، قدرت امید برای زنده موندن و ضرورت یادآوری تاریخی که هرگز نباید فراموش بشه. این کتاب بهمون یادآوری می کنه که انسانیت حتی تو بدترین شرایط هم می تونه خودش رو نشون بده و امید، حتی یه کورسوی کوچیکش، می تونه آدم رو از دل جهنم نجات بده.
پیام این کتاب فقط درباره گذشته نیست؛ درباره امروزه، درباره مسئولیت ماست که نذاریم نفرت و بی تفاوتی دوباره فاجعه آفرین بشن. این داستان نشون میده که چطور قدرت عشق و تاب آوری، از قدرت ظالمان هم فراتر میره و چقدر مهمه که به داستان های واقعی آدم هایی مثل لالی و گیتا گوش بدیم و ازشون درس بگیریم.
اگه هنوز این کتاب رو نخوندید، پیشنهاد می کنم حتماً برید سراغش و خودتون رو غرق کنید تو این داستان تاثیرگذار. و اگه خوندید، خوشحال میشم نظرات و حس و حالتون رو تو قسمت کامنت ها با ما و بقیه به اشتراک بذارید. این داستان ها باید شنیده بشن و فراموش نشن.