خلاصه کتاب روز شگفت انگیز پروفسور کانت (ژان پل منژن)

کتاب

خلاصه کتاب روز شگفت انگیز پروفسور کانت ( نویسنده ژان پل منژن )

کتاب «روز شگفت انگیز پروفسور کانت» به زبان ساده و داستانی، ماجرای یک روز مهم از زندگی ایمانوئل کانت را روایت می کند که چطور این فیلسوف بزرگ آلمانی با استدلال های منطقی، خرافات و ادعاهای بی اساس را به چالش می کشد و به نوجوانان درس تفکر انتقادی می دهد.

تا حالا شده با خودتان فکر کنید فلسفه یعنی چه و اصلاً به چه دردی می خورد؟ خیلی ها فکر می کنند فلسفه یک عالم حرف های پیچیده و قلمبه سلمبه است که فقط به درد عده ای خاص می خورد. ولی ژان پل منژن، نویسنده خلاق و دوست داشتنی، در کتاب «روز شگفت انگیز پروفسور کانت» به ما ثابت می کند که فلسفه می تواند خیلی هم جذاب و سرگرم کننده باشد! این کتاب، که یکی از جواهرات مجموعه «افلاطون های کوچک» به حساب می آید، دریچه ای رو به دنیای پر از پرسش و تفکر ایمانوئل کانت، فیلسوف نامدار آلمانی، برای نوجوانان و حتی بزرگسالان باز می کند. ما در این خلاصه، می خواهیم عمیق تر از یک معرفی ساده، به سراغ داستان و مفاهیم پشت آن برویم و ببینیم پروفسور کانت چطور در یک روز معمولی، «شگفت انگیز» می شود و چه درس هایی برای زندگی امروز ما دارد. پس آماده یک سفر هیجان انگیز به دل دنیای فکر و منطق باشید!

درباره نویسنده و قهرمان داستان: ژان پل منژن و ایمانوئل کانت

ژان پل منژن: شعبده باز فلسفه!

ژان پل منژن، اسمش شاید برای بعضی ها جدید باشد، اما او یک استاد تمام عیار است در زمینه ساده سازی مفاهیم پیچیده فلسفی. اگر بخواهم خودمانی بگویم، او یک جور شعبده باز فکری است که می تواند سخت ترین ایده ها را طوری تعریف کند که حتی یک بچه دبستانی هم متوجه بشود! منژن با مجموعه «افلاطون های کوچک» یک کار حسابی کرده. هدفش این بوده که بچه ها را از همان سنین کم با بزرگان فلسفه و افکارشان آشنا کند. او این کار را نه با سخنرانی های خشک و بی روح، که با داستان های جذاب و پرماجرا انجام داده. منژن می دانست برای اینکه فلسفه به دل بچه ها بنشیند، باید قصه بگوید. قصه زندگی فیلسوف ها و چالش های فکری شان، طوری که انگار داری یک رمان هیجان انگیز می خوانی. «روز شگفت انگیز پروفسور کانت» هم یکی از همین قصه های شیرین و پرمغز است که برای آشنایی با ایمانوئل کانت نوشته شده.

ایمانوئل کانت: نظم، منطق و مبارزه با حماقت

حالا نوبت قهرمان داستان ماست: ایمانوئل کانت. این آقا یکی از آن آدم هایی است که اسمش در تاریخ فلسفه با خط درشت نوشته شده. کانت در سال ۱۷۲۴ در یک شهر کوچک آلمانی به اسم کونیگسبرگ به دنیا آمد. شهری که شاید آن زمان خیلی معروف نبود، اما به لطف وجود کانت، اسمش به گوش همه رسید. زندگی کانت پر از نظم و ترتیب بود؛ طوری که مردم شهر ساعتشان را با قدم زدن های منظم او تنظیم می کردند! اما این نظم فقط توی زندگی شخصی اش نبود، بلکه در افکارش هم موج می زد.

کانت یک فیلسوف متفکر بود که بیشتر از هر چیزی به عقل، منطق و تفکر انتقادی اهمیت می داد. او می خواست بداند ذهن انسان چطور کار می کند، چه چیزهایی را می تواند بفهمد و چه محدودیت هایی دارد. انتخاب کانت برای این مجموعه اصلاً تصادفی نیست. چرا؟ چون او کسی بود که با تمام وجودش با خرافات، ادعاهای بی اساس و هر چیزی که مخالف عقل و منطق بود، مبارزه می کرد. این دقیقاً همان چیزی است که بچه ها و نوجوانان امروز بیشتر از هر زمان دیگری به آن نیاز دارند: یاد گرفتن اینکه چشم بسته چیزی را قبول نکنند و همیشه سؤال بپرسند.

کانت به ما یاد می دهد که چطور از فکر خودمان استفاده کنیم و اجازه ندهیم هر حرفی به گوشمان رسید، بدون دلیل و مدرک، آن را باور کنیم. او به عنوان یک مسیحی مؤمن، هرگز به خدا یا جاودانگی روح شک نداشت، اما همیشه مرز بین ایمان و عقل را مشخص می کرد. او می گفت چیزهایی هستند که با عقل نمی شود اثباتشان کرد، اما این دلیل نمی شود که بی اساس باشند. این یک پیام خیلی مهم برای همه ماست، مخصوصاً در دنیای پر از اطلاعات امروز که تشخیص راست و دروغ گاهی واقعاً سخت می شود.

خلاصه ای از داستان «روز شگفت انگیز پروفسور کانت»: وقتی عقل به میدان می آید!

شروع یک صبح معمولی… با چاشنی حماقت بشری!

تصور کنید یک صبح دل انگیز است. خورشید از پشت کوه های کونیگسبرگ بالا آمده و قرار است یک روز تازه شروع شود. اما توی اتاق کار پروفسور کانت، اوضاع کمی فرق می کند. پروفسور، مثل همیشه، غرق افکار عمیق خودش است. اما این بار، چیزی که ذهنش را مشغول کرده، اصلاً خوشایند نیست. از او بپرسی، احتمالاً با لحنی جدی می گوید: «حماقت بشری! این حماقت بی پایان آدمیزاد است که آزارم می دهد!»

کانت آدم تندخو و عصبانی نیست، اما در برابر حماقت و هر چیز غیرمنطقی، حسابی حساس است. برای او، حماقت یعنی هر باوری که با عقل و منطق جور درنیاید، هر چیزی که نشود با استدلال درست و حسابی اثباتش کرد. مثلاً اگر کسی بگوید زمین صاف است، کانت آن را حماقت می داند، چون هزار جور دلیل علمی و شواهد تجربی هست که ثابت می کند زمین گرد است. اتاق کار کانت، همیشه منظم و مرتب است؛ مثل ذهن خودش. جایی که هر چیزی سر جای خودش است و برای هر وسیله ای، یک منطق و دلیل وجود دارد. این نظم، بازتابی از تفکر منظم و منطقی خود اوست.

سروکله سوئیدنبُرگ و ادعاهای عجیبش پیدا می شود!

خب، چه چیزی باعث شده بود که پروفسور کانت آن روز صبح این قدر کلافه باشد؟ ماجرا از جایی شروع شد که سروکله یک آقای به نام «سوئیدنبُرگ» پیدا شد. این آقا ادعاهای خیلی عجیب و غریبی داشت. مثلاً می گفت می تواند با ارواح مردگان ارتباط برقرار کند، با آن ها حرف بزند و حتی آینده را پیش بینی کند! لابد شنیدید که بعضی ها می گویند می توانند غیب گویی کنند یا با موجودات ماورایی حرف بزنند؟ سوئیدنبُرگ هم از همان دسته آدم ها بود.

این ادعاها حسابی کانت را عصبانی کرده بود. نه فقط به خاطر اینکه این حرف ها را حماقت می دانست، بلکه نگران بود که مردم ساده دل شهر، این ادعاها را باور کنند و گول بخورند. او می دید که چطور حرف های سوئیدنبُرگ دارد بین مردم پخش می شود و آن ها را به سمت باورهای غیرمنطقی می کشاند. برای کانت، این یک شیادی تمام عیار بود که باید با آن مقابله می کرد. او نمی توانست بنشیند و ببیند که خرافات جای عقل و منطق را می گیرد. پس تصمیم گرفت وارد میدان شود و با سلاح خودش، یعنی تفکر انتقادی و استدلال منطقی، به جنگ این ادعاها برود.

ایمانوئل کانت، فیلسوف بزرگ، معتقد بود: فلسفه انتقادی یعنی پرسشگری از همه باورها و عادات ذهنی، نه صرفاً انتقاد کردن.

کانت وارد گود می شود: نبرد عقل و خرافه

حالا وقتش بود که پروفسور کانت وارد گود شود. او شروع کرد به تجزیه و تحلیل ادعاهای سوئیدنبُرگ. کانت می گفت: «باشه، شما می گویی با ارواح حرف می زنی و آینده را می بینی. مدرکت چیست؟ چطور می توانی این را به من ثابت کنی؟» و اینجاست که مفاهیم اساسی فلسفه کانت به زبان ساده وارد داستان می شود.

یکی از مهم ترین چیزهایی که کانت به ما یاد می دهد، «محدودیت های عقل انسانی» است. او می گفت عقل ما مثل یک ابزار قدرتمند است، اما این ابزار برای همه کارها مناسب نیست. عقل ما می تواند درباره چیزهایی که می توانیم ببینیم، لمس کنیم، بشنویم یا به طور کلی تجربه کنیم (مسائل تجربی)، قضاوت کند. مثلاً می تواند حساب کند که چند تا سیب توی سبد است، یا چرا آب جوش می آید. اما وقتی پای مسائل نامرئی و خارج از تجربه حسی می رسد، عقل دیگر نمی تواند حکم قطعی بدهد. مثلاً عقل نمی تواند ثابت کند که روح بعد از مرگ کجا می رود، یا خدا چگونه است. این ها مسائلی هستند که فراتر از توانایی عقل برای اثبات تجربی هستند.

پس کانت می گفت، وقتی سوئیدنبُرگ ادعا می کند با ارواح حرف می زند، باید بتواند این را به صورت تجربی اثبات کند. باید یک جوری نشان بدهد که ما هم بتوانیم آن را ببینیم یا حس کنیم. اگر نتوانست، پس این ادعا صرفاً یک باور شخصی است و نمی تواند به عنوان یک حقیقت منطقی پذیرفته شود. کانت با این استدلال ها، به مردم نشان داد که چطور باید با ادعاهای بی اساس و شیادی ها مقابله کنند. او به آن ها یاد داد که عقل سلیم و منطق، بهترین ابزار برای محافظت از خودشان در برابر گمراهی است.

پایان یک روز پرماجرا و پیروزی تفکر آزاد

بعد از بحث و جدل های منطقی کانت، سوئیدنبُرگ دیگر حرفی برای گفتن نداشت. ادعاهای او در برابر نور منطق و استدلال کانت، رنگ باخت و مشخص شد که چیز جز یک فریب نیستند. روز شگفت انگیز پروفسور کانت به پایان رسید، اما پیام آن برای همیشه ماندگار شد.

این داستان به ما یادآوری می کند که چقدر مهم است که همیشه پرسشگر باشیم، هر چیزی را به سادگی قبول نکنیم و برای هر باوری، دلیل و مدرک بخواهیم. پیروزی پروفسور کانت، در واقع پیروزی عقلانیت، خردورزی و تفکر مستقل بود. این کتاب به ما می گوید که با استفاده از مغزمان و پرسیدن سؤال های درست، می توانیم جلوی گمراهی را بگیریم و دنیای روشن تر و منطقی تری برای خودمان بسازیم. این نه تنها یک داستان سرگرم کننده، بلکه یک درس مهم برای زندگی است، مخصوصاً در عصری که اخبار دروغ و اطلاعات نادرست، مثل قارچ رشد می کنند.

مفاهیم کلیدی فلسفه ایمانوئل کانت در کتاب: عقلانیت به زبان خودمانی!

فلسفه انتقادی: یعنی همه چیز رو زیر سوال ببری!

حتماً اسم فلسفه انتقادی کانت به گوشتان خورده. ولی یک وقت فکر نکنید یعنی کانت فقط بلد بود ایراد بگیرد و از این و آن انتقاد کند! نه، اصلاً این طور نیست. فلسفه انتقادی کانت، یعنی اینکه ما باید به همه چیز، حتی به باورهای خودمان و عادت های ذهنی مان، شک کنیم و آن ها را زیر سؤال ببریم. مثل کارآگاهی که هیچ سرنخی را بی دلیل قبول نمی کند و دنبال اثبات می گردد.

کانت معتقد بود ذهن ما هم یک سری ساختار و چارچوب دارد که دنیا را از دریچه آن ها می بینیم. او می خواست بداند این چارچوب ها چقدر قابل اعتمادند و آیا واقعاً می توانیم به کمک ذهنمان به حقیقت مطلق برسیم؟ او می گفت قبل از اینکه درباره دنیا قضاوت کنیم، باید اول خود ذهن را بشناسیم و بفهمیم چطور کار می کند. این یعنی خودت را به چالش بکشی و از منطقه امن ذهنی ات بیرون بیایی. خیلی جذاب نیست؟

محدودیت های عقل انسانی: چرا مغز ما همه کار نمی تواند؟

یکی دیگر از ایده های خیلی مهم کانت، که در داستان هم حسابی به کارش آمد، بحث «محدودیت های عقل انسانی» است. کانت می گفت عقل ما مثل یک ابزار فوق العاده است، اما مثل هر ابزار دیگری، محدودیت هایی دارد. مثلاً با یک چکش نمی توانی میخ را بپیچانی!

او باور داشت عقل انسان فقط در مورد چیزهایی که می شود تجربه کرد (یعنی همان هایی که با حس های پنج گانه می فهمیم، یا می شود آن ها را به صورت علمی بررسی کرد) می تواند درست و حسابی کار کند و نتیجه بدهد. مثلاً عقل می تواند بگوید زمین گرد است، یا برای پرواز به بال نیاز داریم. اما وقتی پای سوالاتی مثل «آیا خدا وجود دارد؟»، «روح بعد از مرگ کجا می رود؟» یا «جهان چطور شروع شد؟» به میان می آید، کانت می گفت عقل ما نمی تواند پاسخ قطعی بدهد. چرا؟ چون این ها مسائلی هستند که فراتر از تجربه حسی ما هستند و نمی شود آن ها را در آزمایشگاه بررسی کرد یا با چشم دید. این یعنی کانت نمی خواست بگوید این چیزها وجود ندارند، فقط می گفت عقل ابزار درستی برای اثبات یا رد کردنشان نیست.

مرز بین عقل و ایمان: هر چیز جای خودش!

این نکته برای خیلی ها جذاب است: کانت، با اینکه خودش به خدا و جاودانگی روح ایمان داشت و یک مسیحی مؤمن بود، ولی با قاطعیت می گفت که باورهای دینی و مسائل مربوط به ایمان، باید از استدلال های عقلی و منطقی جدا باشند. او می گفت عقل و ایمان هر کدام جایگاه خودشان را دارند و نباید آن ها را با هم قاطی کرد.

مثلاً اینکه شما به وجود خدا ایمان دارید، یک مسئله شخصی و قلبی است و نیازی به اثبات با فرمول های ریاضی یا آزمایش های علمی ندارد. اما وقتی کسی ادعایی می کند که می شود آن را با عقل بررسی کرد، مثل ادعاهای سوئیدنبُرگ، دیگر نمی تواند بگوید «من ایمان دارم» و از زیر بار اثبات شانه خالی کند. کانت با این تفکیک، می خواست هم به ایمان و باورهای مردم احترام بگذارد، هم جلوی سوءاستفاده از آن ها را بگیرد و نگذارد خرافات جای منطق را بگیرد.

یک اشاره کوچک به اخلاق کانتی: مسئولیت پذیری از نوع فیلسوفانه!

شاید داستان «روز شگفت انگیز پروفسور کانت» بیشتر روی مبارزه او با خرافات تمرکز دارد، اما بد نیست اشاره ای هم به یکی دیگر از بخش های مهم فلسفه اش یعنی «اخلاق» داشته باشیم. کانت اعتقاد زیادی به «اخلاق وظیفه گرا» داشت. یعنی می گفت ما باید کارهای درست را انجام دهیم، نه به خاطر اینکه از آن ها سودی می بریم یا می ترسیم مجازات شویم، بلکه به خاطر اینکه آن کار، خودش ذاتاً درست است و وظیفه ماست که آن را انجام دهیم.

در داستان، عمل پروفسور کانت برای مقابله با سوئیدنبُرگ، خودش به نوعی بازتابی از همین اخلاق وظیفه گرایی است. او احساس مسئولیت می کند که جلوی گمراهی مردم را بگیرد، چون این کار را وظیفه یک انسان خردمند می داند، نه اینکه بخواهد از آن نفعی ببرد. او به فکر روشنگری و تربیت مردم بود. این نکته نشان می دهد که فلسفه کانت فقط در حد بحث های خشک و خالی نمی ماند، بلکه در عمل هم خودش را نشان می دهد.

چرا این خلاصه و کتاب کامل «روز شگفت انگیز پروفسور کانت» خواندنی است؟

دروازه ای به دنیای جادویی فلسفه

برای خیلی ها، قدم گذاشتن توی دنیای فلسفه، شبیه ورود به یک جنگل پر از درخت های بلند و ترسناک است که راهش را بلد نیستند. کتاب «روز شگفت انگیز پروفسور کانت» مثل یک نقشه راه و یک راهنمای مهربان است. این کتاب، بهترین نقطه شروع برای کسانی است که می خواهند با فلسفه آشنا شوند، اما از پیچیدگی ها می ترسند. با این کتاب می فهمید که فلسفه نه تنها ترسناک نیست، بلکه می تواند خیلی هم شیرین و جذاب باشد.

تقویت تفکر نقادانه و استدلال منطقی

این روزها، با این همه اطلاعاتی که از شبکه های اجتماعی و اینترنت به سمت ما سرازیر می شود، واقعاً سخت است که تشخیص بدهیم کدام حرف درست است و کدام غلط. این کتاب به شما یاد می دهد که چطور مثل یک کارآگاه باهوش، اطلاعات را ارزیابی کنید و هر حرفی را بدون دلیل و مدرک قبول نکنید. این یعنی تقویت «تفکر نقادانه» و مهارت «استدلال». این مهارتی است که نه فقط توی درس و مدرسه، که توی تمام مراحل زندگی به دردتان می خورد.

داستانی سرگرم کننده و آموزنده: فلسفه خسته کننده نیست!

شاید با شنیدن کلمه «فلسفه» یاد کتاب های قطور و حوصله سربر بیفتید. اما «روز شگفت انگیز پروفسور کانت» ثابت می کند که فلسفه می تواند کاملاً برعکس باشد! این کتاب با داستانی جذاب، تصویرگری های زیبا و لحنی دوست داشتنی، مفاهیم عمیق فلسفی را طوری به خوردتان می دهد که اصلاً خسته نمی شوید. برعکس، سرگرم می شوید و همزمان چیزهای مهمی هم یاد می گیرید. تلفیق موفق داستان و فلسفه، این کتاب را حسابی خواندنی کرده.

راهنمایی برای والدین و معلمان عزیز

اگر پدر و مادر یا معلم هستید و دغدغه آموزش تفکر به بچه ها و نوجوان ها را دارید، این کتاب یک گنج است! «روز شگفت انگیز پروفسور کانت» به شما کمک می کند تا بهترین کتاب های آموزشی را انتخاب کنید و فرزندان یا دانش آموزان خود را به دنیای زیبای تفکر فلسفی و پرسشگری ترغیب کنید. این کتاب می تواند به عنوان یک ابزار کمک آموزشی فوق العاده برای شروع بحث های فلسفی در خانه یا مدرسه استفاده شود.

این کتاب برای کی خوبه؟

خب، حالا که حسابی درباره این کتاب حرف زدیم، شاید بپرسید این کتاب اصلاً برای چه کسی نوشته شده؟

  • کودکان و نوجوانان کنجکاو: اگر شما یک نوجوان هستید که عاشق داستانید و همیشه توی ذهنتان «چرا؟» و «چگونه؟» پر از سؤال است، این کتاب برای شماست.
  • والدین و مربیان دغدغه مند: اگر به عنوان پدر، مادر یا معلم، می خواهید به بچه ها یاد بدهید چطور عاقلانه فکر کنند و گول حرف های بی اساس را نخورند، این کتاب را از دست ندهید.
  • علاقه مندان به فلسفه (مبتدی): حتی اگر بزرگسال هستید و دلتان می خواهد بدون غرق شدن در متن های سنگین دانشگاهی، یک آشنایی اولیه و دوست داشتنی با کانت و فلسفه اش پیدا کنید، این کتاب عالی است.
  • خریداران کتاب: کسانی که می خواهند قبل از خرید، یک دید کلی از داستان و محتوای «روز شگفت انگیز پروفسور کانت» داشته باشند.

یه نگاهی به مجموعه «افلاطون های کوچک»

«روز شگفت انگیز پروفسور کانت» فقط یک کتاب نیست، بخشی از یک ایده بزرگ تر به اسم «افلاطون های کوچک» است. این مجموعه با یک هدف خیلی قشنگ شروع به کار کرده: اینکه بچه ها را با روشی داستانی و جذاب، وارد دنیای فلسفه کند. نویسنده های این مجموعه می دانستند که برای بچه ها، هیچ چیز به اندازه یک قصه خوب جذاب نیست. پس به جای اینکه فلسفه را با تعاریف خشک و خالی به آن ها یاد بدهند، داستان زندگی فیلسوف های بزرگ و لحظه های مهم فکری آن ها را روایت کردند.

در این مجموعه، شما با داستان هایی از زندگی فیلسوف های معروف دیگر هم آشنا می شوید. مثلاً کتاب هایی مثل «آقای دکارت و شیطان فریب کارش»، که درباره رنه دکارت و شک کردن هایش به همه چیز است، یا «مرگ سقراط» که ماجرای دادگاه و دفاع سقراط را روایت می کند. حتی فیلسوف های جدیدتری مثل هایدگر هم در این مجموعه جای دارند. این مجموعه، مورد استقبال جهانی قرار گرفته و منتقدان هم حسابی آن را تحسین کرده اند. نشریه معتبر پابلیشرز ویکلی درباره این مجموعه گفته:

کتاب های فلسفی موجود برای کودکان، عمدتاً به توضیح و شرح ایده ها و آرای فلسفی می پردازند. کتاب های مجموعه ی افلاطون های کوچک اما، رویکردی داستانی به فلسفه دارند. این کتاب ها، رویدادهای خاص زندگی فیلسوفان را، با هدف توضیح نظریات شاخص آن ها، به تصویر می کشند.

این یعنی شما با خواندن کتاب های «افلاطون های کوچک»، نه تنها با فکرهای بزرگ آشنا می شوید، بلکه یک عالمه داستان هیجان انگیز و آموزنده هم می خوانید.

مشخصات و اطلاعات نشر کتاب: اگه خواستی بخری!

اگر بعد از خواندن این خلاصه حسابی ترغیب شدید که خود کتاب «روز شگفت انگیز پروفسور کانت» را بخوانید، حتماً دوست دارید اطلاعات دقیقش را هم داشته باشید. این هم مشخصات این کتاب دوست داشتنی:

عنوان اطلاعات
نام کتاب روز شگفت انگیز پروفسور کانت
نویسنده ژان پل منژن
مترجم شیرین کریمی
ناشر انتشارات کتاب چ
سال انتشار ۱۴۰۱
تعداد صفحات ۶۹ صفحه (نسخه الکترونیک ۶۸ صفحه)
شابک ۹۷۸-۶۲۲-۵۲۱۲-۵۶-۵
فرمت های دسترسی کتاب الکترونیک (PDF/ePub)

این کتاب به راحتی در پلتفرم های کتاب خوانی الکترونیکی مثل کتابراه و طاقچه در دسترس است و می توانید با چند کلیک آن را تهیه کنید و از خواندنش لذت ببرید.

حرف آخر: قدم در راه فیلسوف ها بگذار!

خب، رسیدیم به آخر این سفر فکری جذاب. «روز شگفت انگیز پروفسور کانت» فقط یک داستان برای بچه ها نیست، یک یادآوری مهم برای همه ماست که قدرت تفکر، پرسشگری و استدلال را دست کم نگیریم. در دنیایی که هر روز با کلی اطلاعات و اخبار درست و غلط بمباران می شویم، نیاز به مهارت تفکر انتقادی بیشتر از همیشه احساس می شود. این کتاب به ما یاد می دهد که هر چیزی را به راحتی قبول نکنیم و همیشه به دنبال دلیل و مدرک باشیم.

فلسفه فقط مال کتاب ها و دانشگاه ها نیست، توی زندگی روزمره ما هم جریان دارد. وقتی سؤال می پرسیم، وقتی سعی می کنیم یک مشکل را منطقی حل کنیم، یا وقتی حرفی را بدون سند و مدرک نمی پذیریم، داریم فلسفه ورزی می کنیم. پس، از همین الان، قدم در راه پروفسور کانت بگذارید و اجازه بدهید ذهنتان روشن تر از همیشه فکر کند. اگر این خلاصه برایتان جذاب بوده، حتماً نسخه کامل کتاب را بخوانید تا از تمام جزئیات و ظرایف داستان و مفاهیمش لذت ببرید. شاید روزی، شما هم یک پروفسور کانت کوچک شوید!

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا