جشن موبایل در هاوانا

[ad_1]

موبایل

من به امید جلب آن فضای خاص در دهه 50 میلادی به هاوانا رفتم که امثال فرانک سیناترا و ارنست همینگوی در این شهر تردید کردند و ناامید نشدند.

اگر او هنوز زنده بود ، آن وقت فرانک سیناترا اکنون 91 ساله می شد. این اوج این حرف را می زد: “این دنیای فرانک است ؛ ما فقط در آن زندگی می کنیم.” مطمئناً این جهان شامل كوبا بود كه فرانك برای اولین بار در سال 1947 از آن بازدید كرد. من به سادگی می خواستم دنیای فرانك را در هاوانا ببینم كه در آن به امید یادگاری هایی از قدمت دهه 1950 باز می گشتم.

در فرودگاه بین المللی هاوانا مراحل ورود به José Martí همانند دهه 1950 پیچیده بود که ویزاها برای رفتن به هرجای دیگر لازم بودند. یک ساعت طول کشید تا خط مهاجرت پاک شود. در مورد من ، یک افسر پلیس زیبا بیش از یک دقیقه را با دقت مقایسه چهره من با عکس در گذرنامه من گذراند. سپس یک ساعت دیگر طول کشید تا چمدانم را بگیرم و پولم را به پزوهای کانورتیبل یا CUC تغییر دهم. من مطمئن هستم که سیناترا راحت تر بود.

چیزهای زیادی برای پیشنهاد سیناترا در سفر تاکسی به شهر وجود داشت. رادیو اتومبیل ترانه های کوبا را با ریتمی اجرا می کرد که فرانک از آن استقبال می کرد. در حالی که من به سمت هاوانا سانترو سفر می کردم و از نقاشی های دیواری و نقاشی های دیواری در ساخت کاسترو و چه گوارا می گذرد ، جاده را با شورولت های قدیمی ، سبک عجیب T و Dodge – ماشین هایی که پیش از حکومت کاسترو بودند پیش می برد و باید در زمان فرانک در این جاده قرار بگیریم.

روز بعد در هتل Nacional de Cuba ، با نمای گوتیک ، در هوس سیناترا غرق شد. این لابی هنوز هم تعدادی ترکیب اصلی چوب ماهون را در خود جای داده است که هنوز شکوه و جلال روز سیناترا را نشان می دهد. در این نوار گنبدی وجود دارد که برچسب هایی را نشان می دهد كه در دهه های مختلف هتل را بازدید می كنند. در دهه 1950 از مشخصات فرانک و همچنین پرتره های گانگستری مانند مایر لانسکی و سانتو تارفیکانته استفاده شده است.

این نخستین سفر فرانک به کوبا در فوریه 1947 بود که رابطه وی را با اوباش مواجه کرد. یک تصویر مشاهده FBI ، سیناترا و بازوی او را در اطراف چارلز “خوش شانس” لوچیانو در بالکن هتل Nacional نشان داد. لوسیانو که در سال 1946 از ایالات متحده به ایتالیا تبعید شد ، برای ملاقات با دیگر کارفرمایان مافیایی به هاوانا آمد.

طبق اکثر حساب ها ، سیناترا دقیقاً تصوری از ورودش نداشت وقتی جو فیشی ، یک گانگستر نیویورک که استعداد باشگاه های متشکل از اوباش را در سرتاسر کشور رزرو کرده بود ، سفر 4 روزه به هاوانا را پیشنهاد کرد. جو سیناترا به سادگی متقاعد شد که او و دو برادرش را به هاوانا برای دیدار با برخی از “مردها” همراهی کند.

سیناترا شاید نفهمیده است که چند مرد را ملاقات خواهد کرد. مافیا کنفرانسی را در هاوانا برگزار می کرد که با حضور رهبران اوباش از جمله عکس های بزرگی مانند لوچیانو ، فرانک کاستلو ، مایر لانسکی ، آلبرت “جلاد” آناستازیا ، جو بونانو ، جو آدونیس ، کارگردان شیکاگو ، تونی آکاردو ، کارگردان فلوریدا ، سانتو Travecante ، و مایر لانسکی از جمله دیگران.

این دوستی نزدیک مایر لانسکی با دیکتاتور کوبا ، Fulgencio Batista بود که کارفرمایان مافیایی مانند Santo Travecante را قادر ساخت تا کمی در مدیریت کازینو های پرسود در هتل هایی مانند Nacional کسب کنند. عملیات کازینو آنقدر درآمد کسب کرد که خوانندگان با رده بالا مانند فرانک سیناترا و اارتا کیت برای خیره کردن به نمایش های زمینی خود به هاوانا پرواز می کنند.

حتی در کوبا ، فیدل کاسترو ، نسیونیون هنوز نمایش کاباره ای دارد. بعد از صرف شام بوفه در سالن ، که زمانی کازینو را در آن قرار داده بود ، به کلوپ شبانه رفتم. بسته بندی شده با شام و نوشیدنی ، حال و هوای آن سالهای گذشته را فریب داده است. حتی دختران در معرض دید ، که به میزان متوسط ​​پوشش می دهند ، در دهه 50 هنجارهای اجتماعی را مطرح کردند. یک گروه بزرگ همراه با یک خواننده کوبایی یک ترانه سنتی را همراهی کردند. این دلتنگی خالص بود. در عوض او ، من قصد داشتم با تحویل دادن “همه من” ، Franck را از زنان غلتک های عالی شگفت انگیز کنید.

گذشته از بازدیدهای کازینو ، فرانک همچنین ماه عسل خود را در سال 1951 با آوا گاردنر در هاوانا جشن گرفت.

آنها یک ماه عسل را در Rom 225 در Nacional ، در نزدیکی اتاق 211 تا 213 گذراندند که اوباش ترجیح می داد. هتل که با یک ترفند سنگی ساخته شده است ، مشرف به خلیج به سمت مرو ، قلعه باستانی است که ورودی ورودی بندر هاوانا را محافظت می کند. آوا و فرانک باید از دیدن کوکتل هنگام غروب در تراس مشرف به دریا لذت ببرند. در حالی که فرانک کیتی سارک اسکاتل را ترجیح می داد ، من در همان بالکن بهترین دکری را داشتم. نسبت لیمو شیرین ، پودر قند و رم به خوبی برای مخلوط پودر یخ ظریف قابل مشاهده در کف ساقه توخالی شیشه مناسب است. Nacional کلاس خود را از دست نداده است. با فکر کردن به باغ های هتل مشرف به ملکون ، پارک دریایی هاوانا در امتداد خلیج ، احساس می کردم که عضو فرانک Rat Pak شده ام.

در طول ماه عسل ، خود فرانک چیز زیادی نشان نداد ، و پیشخدمت ، خورخه خورخه ، به یاد آورد که بطری های ودکا و ویسکی را به اتاق خود تحویل داد. اگرچه آنها در رستوران مورد علاقه ارنست همینگوی رفتند ، اما آنها را با نویسنده مشهور که در هاوانا زندگی می کردند ملاقات نکردند. آوا از زمان اولین نقش اصلی خود در فیلم 1947 رابرت سیودمکک “قاتلان” بر اساس داستان همینگوی ، ارنست را تحسین کرد. او به تازگی برای نقشی در داستان کوتاه همینگوی 1936 “برف Kilimanjaro” انتخاب شد. شاید همینگوی در شهر نبود ، زیرا آوا می توانست جلساتی بین این دو آیکون آمریکایی ترتیب دهد: همسر ، خواننده و نویسنده او که لقب “پاپا” او را داده بود.

با این حال ، این دو مرد در جهان های مختلف در هاوانا زندگی می کردند.

دنیای فرانک در La Habana Centro واقع در West Malecon واقع شده بود ، جایی که اوباش در هتل های لوکس مانند Nacional ، Capri و Riviera کازینوها را اداره می کرد. گراهام گرین در رمان “مرد ما در هاوانا” ، توضیح داد كه بخشی از شهر قبل از كاسترو این كلمات را به این زبان آورده است: “در غرب آسمان خراش های فلزی شهر جدید بالاتر از چراغهای آسمان روشن بلند شد.”

دنیای همینگوی ، شرق مالکون در لا حبنا وگا (قدیمی هاوانا) ، هیچ آسمان خراش نداشته است ، فقط ساختمانهای قدیمی جذاب – بعضی از آنها مربوط به قرن 15 است. هاوانای قدیمی از پرادو ، خیابان زیبا با پیاده روی مرکزی عابر پیاده شروع می شود که از ملکون تا پارک مرکزی می گذرد. هنگامی که برای اولین بار به همراه همسر سوم آینده خود ، مارتا گیلورن وارد هاوانا شد ، در نزدیکی پرادو ، در هتل جذاب Biltmore Sevilla ماند. از آنجا ، یک جاده کوتاه به شهر قدیمی با کوچه های آن ، به اندازه کافی گسترده برای یک اتومبیل ، که به بندر منتهی می شود ، وجود دارد. وقتی در جاده Cali Obispo (جاده Obispo) به هتل Ambos Mundus راه می رفتم ، به نظر نمی رسید که از روزهای همینگوی تغییر کرده است.

هتل Ambos Mundus خانه دوم همینگوی است. او در حالی که با مارتا در هتل Biltmore Seville زندگی می کرد ، از این هتل به عنوان خانه پستی استفاده می کرد. او همسر دوم خود ، پائولین را که هنوز در کی وست زندگی می کند فریب نداد. او که به راحتی برای سوراخهای مورد علاقه خود در آب واقع شده بود ، یک بار گفت “مکان مناسبی برای نوشتن است.” اواسط فوریه 1939 ، او یک ماه را در اتاق 511 سپری کرد تا نوشتن “به چه کسی زنگ زد” را تمام کند. او حتی پس از اجاره لا Finca Vigia ، مزرعه ویران شده در حومه هاوانا ، او اتاق مورد علاقه خود 511 را در Ambos Mundos نگه داشت.

آسانسور قدیمی و آهسته Ambos Mundus که احتمالاً مربوط به زمان همینگوی است ، مرا تنها به طبقه چهارم برد و من مجبور شدم از پله ها به طبقه پنجم بروم. اتاق 511 اکنون یک موزه کوچک است که در آن می توانید برخی از نامه ها و ماشین تحریرهای سلطنتی را در همینگوی مشاهده کنید. از پنجره های گوشه ای من به نماها نگاه کردم. یکی از پنجره ها منظره ای از کلیسای جامع قدیمی ، ورودی بندر و دریا را در اختیار شما قرار می دهد. او همه چیز را برای الهام بخشیدن به همینگوی برای نوشتن کتاب با یک تنظیم اسپانیایی داشت.

آسانسور از دیدن بالکن توصیه کرده است. این دیدگاه عالی بود ، زیرا من توانستم بندر و افق هاوانا را ببینم. یک نوار وجود داشت و من دستور Mojitos ، کوکتل ملی کوبا را دادم که شامل شکمبه ، لیمو شیرین و نعناع بود. در حالی که از نسیم خنک لذت می بردم ، تعجب کردم که آیا این نوار در دوران همینگوی وجود دارد یا خیر. اگر من این کار را می کردم ، او قادر به کار زیادی در Ambos Mundos نخواهد بود.

در طول دهه 1940 ، حتی پس از انتقال به Finca Fijia ، همینگوی در اواخر صبح به Ambos Mundus می آمد تا میزان افت نامه نامه وی را بررسی کند. پس از آن او معمولاً چند در را به كنسولگری آمریكا می گذراند ، بعداً با دوستان كنسولی در ال فلوریدیتا شام خورد و شاید با مرور در كتابخانه بین المللی كتاب ، به تورهای خود پایان داد. این سایت های مونتاژ شده راحت – همه واقع در خیابان اوبیسپو – پایگاه عملیاتی آن بودند.

برای نوشیدنی های تازه و غذاهای دریایی ، Hemingway Floridita در Obispo و Monserrate Corner ارجح است. وقتی کرکره های فلزی آن زیاد بود ، یازده درب آن برای زندگی شلوغ خیابانی باز بود. در داخل کافه ، هواداران سربار چرخانده و آینه های عالی پشت میله ، اتاق را تحت نظر خود از صندلی معمول همینگوی در گوشه سمت چپ نوار نگه می دارند. شایع می شود که فلوریدیتا در طبقه اول بوردو دارد و روسپی هایی مانند لئوپولدینا آروست معمولاً می توانند خیریه ای از پاپا اعتراف کنند.

اکنون زمان آن رسیده است که کوکتل های خود را نشان دهم و EI Floridita به من نسبت به نورپردازی به سبک وگاس به سبک وگاس هشدار می دهد. بار و اتاق ناهار خوری هم اکنون به خارج از کشور بسته شده و از نظر کارایی مطبوع مطبوع هستند. پیشخدمت ها کتهای قرمز را با شلوار سفید پوشیدند تا با فضای داخلی خیره کننده قرمز و طلایی هماهنگ شوند. من با عنوان “گهواره دایاکیری” توصیف کردم ، من دستور دادم که دایاکیری کلاسیک را امتحان کنم اما احساس کردم که شکر و لیمو بر شکم غلبه می کند. شاید من باید از “پاپا مضاعف” همینگوی خواسته ام که به جای لیمو از شکر ، دو رم و گریپ فروت تشکیل شده است.

این نوار اکنون به نظر می رسد مانند یک موزه بابا با یک شلوار و تصویری از همینگوی و همچنین تصاویر روی دیوارها از روزهای قبل از انقلاب. با وجود سوغاتی های همینگوی ، من در مورد حمله به آوا و فرانک به فلوریدیتا در ماه ماه عسل فکر کردم. او ارتباطی با موسیقی داشت. در آن زمان اوکتاویو بنیدینو سانچز اوناگویری (کوتان) ، ترابرادور کوبا ، به آوا و فرانک آواز می خواند. حالا یک گروه چهار نفره با یک خواننده و ویولن بود. در برابر پس زمینه ریتم پیچیده کوبایی آفریقا ، خواننده و ویولونیست بدون از دست دادن هیچ ریتمی آواز می خواند. فرانک دوستش داشت

آوا به فلوریدا می رود اما بدون فرانک. در آگوست 1954 ، وی از همینگوی در هاوانا بازدید کرد. همینگوی و همسر چهارم او ، ماری آوا ، در فلوریدیتا شام خوردند. چرخاندن سر و حتی آشنایان همینگوی سر خود را لرزاند ، آنها فوراً با تعامل نزدیکان روبرو شدند تا با سنوریتا روبرو شوند ، تا اینکه خودشان را دعوت کردند تا برای قهوه یا لیکور به گروه بپیوندند. آوا مودبانه بود اما علاقه چندانی به این ساکنان کوبا نشان نداد که بیشتر آنها ثروتمند شکر و بازرگانان فاسد بودند.

جای تعجب داشت که آوا در فلوریدیتا منفجر نشده بود. همینگوی دو جنبه دوست آوا را توصیف کرد: “او می تواند شیرین ، جذاب ، باهوش و سرگرم کننده باشد. او همچنین یک زبان تیز دارد و می تواند یک شیطان مطلق باشد.” آوا عاشق همینگوی بود ، و عشق او را به گاوبازی – و گور گاوها – از او به ارث برد. پس از درگیری با فرانک ، آوا ده سال از زندگی خود را در اسپانیا گذراند.

من یک تاکسی را برای بازدید از Finca Vigia در همینگوی – که اکنون به موزه تبدیل شده است – اجاره کردم تا تصور کنم چگونه باید در طول اقامت آوا در سال 1954 در هاوانا بود.

در حال حاضر ویلا در حال بازسازی است و فقط از بیرون می توانیم اتاقهای خالی را مشاهده کنیم. یكی از اتاقهای مهمان در قسمت پشتی دارای پنجره ای است كه می توان غروب خورشید را در پشت پروفایل هاوانا از فاصله دید. برای مهمانانی مانند آوا ، این دیدگاه باید قول می داد که یک شب هیجان انگیز در هاوانا بماند.

در طول روز ، نقطه ای دیگر دید بهتری را ارائه می داد. در کنار ویلا یک برج کوچک چهار طبقه قرار دارد. مری همینگوی این برج را طراحی کرد و ایوان چهار پناهگاه دارای یک پناهگاه بود که همینگوی می توانست با آرامش بنویسد. همانند اتاق در Ambos Mundos ، همینگوی با منظره دریا – کاملاً مناسب هنگام نوشتن “پیرمرد و دریا” مناسب بود.

برای خودش ، مری یک عرشه خورشیدی طراحی کرد که خورشید می تواند به رنگ نارنجی باشد.

مری همچنین ترجیح داد که در کنار استخر خود ، برهنه ، کمی دور از ویلا شنا کند و با درختان و شاخ و برگ پوشانده شود. به نظر می رسد آوا هنگامی که میهمان او در Finca Vigia بود ، از نمونه مریم پیروی کرد. به استخر قدم زدم ، وان را به رنگ آبی اما خالی نقاشی کردم. در ذهنم ، آوا را در رختکن در استخر تصور می کردم ، اجازه می دهم لباس از لبه بیفتد و بعد یک غواص برازنده را به داخل آب بردم. همینگوی مهمان های زیادی داشت اما آوا زیباترین زنی بود که در این استخر شنا کرد.

شب گذشته ، تصمیم گرفتم آخرین نقطه مورد علاقه همینگوی ، La Bodegaueta del Medio Bar و رستوران را امتحان کنم.

تنها یک بلوک از Plaza de la Catedral ، یکی از پنج پلاگین در Old Havana ، Bodeguita به معنای واقعی کلمه “سوراخ در دیوار” با جمعیتی است که ورودی بار را مسدود می کند.

وقتی داخل شدم ، خودم را در سه جمعیت عمیق و دور از نوار پیدا کردم ، که می توانست فقط 5 نفر را در خود جای دهد. بر روی دیوار ، تصویری از همینگوی وجود داشت كه از او می گوید: “دایكیری در EI فلوریدیتا ، موژیتوس در La Bodeguita del Medio.”

من مجبور شدم در پشت ظاهر شایعات دیگر ، همه گردشگران خارجی ، سفارش خود را برای موجویتو فریاد بزنم بیشتر آنها فقط یک مژیتو داشتند. برای رسیدگی به درخواستها ، پیشخدمت 20 فنجان را در امتداد نوار چسبانده بود و بر اساس خط مونتاژ مجتهدین را آماده می کرد. او شروع کرد به آرامی خرد کردن برگهای نعناع در هر فنجان ، مقداری لیموترش شیرین ، ریختن مکعب های یخ و سپس با مقداری شکمبه از رم سفید در کلوپ هاوانا در صدر قرار داد. برای یک محصول تولید انبوه ، طعم خوبی داشت ، گرچه تقریباً دو برابر هر جای دیگر گران بود.

در واقع در مقابل دیوار ، گروهی از پنج دختر و یک درامر شروع به ترتیب وسایل خود در کنار من کردند و محل پر ازدحام بود.

این گروه با “چان چان” شروع شد و مورد علاقه کوبا است. دختران بلوز و دامن مشکی با رنگ های پوستی از سفید تا سیاه پوشیده اند. آهنگ بعدی آنها Sup برای خارجی ها بود: “برگهای پاییزی” با ریتم کوبایی بازی می کرد. خواننده سرب سیاه اکنون با کلارینت بازی می کند که یک سری نت های معنوی را پخش می کند. من در مورد فرانک سیناترا و تفسیر او از این آهنگ فکر کردم. آیا او هنگام ازدواجش با آوا گاردنر اینگونه احساس کرد؟

بازیکن بونگو سرعت این ریتم را شتاب داد و دختران حرکات ریتمیک را ادامه دادند. داشتم نگاه می کردم و گوش می کردم. نشاط در موسیقی مربوط به ذهنیت کوبا وجود دارد. در طول شب ، La Bodeguita del Medio با این صدای کوبا تکان می خورد. سیناترا دوستش داشت زیرا موسیقی برای زندگی هاوانا ضروری است.

موسیقی هرگز در هاوانا متوقف نمی شود. آن شب که من در هاوانای قدیمی قدم می زدم ، موسیقی از هر بار و رستوران پخش می شد. اتومبیل های قدیمی آمریکایی که مجهز به سیستم های صوتی در شکل بهتری نسبت به موتورهای خود هستند ، برای تفریح ​​کسانی که از کنارشان می روند ، ریتم می زنند. حتی افراد محلی که در آستان خانه های خود به اتاق های نقاشی نشسته اند ، تلویزیون هایی دارند که با تمام توان منفجر می شوند. ریتم ها باعث افزایش ظرفیت آدرنالین می شد.

بهترین لحظه من هنگام گوش دادن به یک گروه زنده و متخصص در ریتم های آفریقایی-کوبا بود. رهبر گروه ، سازنده ساکسیفون ، محبوب خود را در سیناترا آغاز کرده است: “راه من”. از گروه دور شوید و او را با همان ریتم سیناترا ، ساکسیفون کنید. سپس ریتم به ریتمی پیچیده منتقل شد و ساکسفون صداهای متناوب را تولید کرد. این نمایش عالی بود و آبی های چشمی قدیمی آن را دوست داشتند.

حتی اگر او مجبور شد آن را با همینگوی ، به اشتراک بگذارد ، کوبا – حداقل فعلاً – هنوز بخشی از دنیای فرانک است.

[ad_2]

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا