فیلم مورد علاقه من در تمام دوران ها رستگاری در شاوشنک با بازی تیم رابینز و مورگان فریمن است. اگر با داستان آشنا نیستید، اندی دوفرسن (رابینز) به طور غیرقانونی زندانی شد و به دلیل کلاهبرداری پولشویی رئیس نگهبان شد. دوفرن در داخل با زندانی به نام «رد» (فریمن) دوست شد.
همانطور که داستان پیش می رود، مجازات هر مرد سال ها ادامه دارد. زندانی به نام بروکس با بازی جیمز ویتمور پس از گذراندن 50 سال حبس به دنیای آزاد آزاد شد. اما از آنجایی که او به محیط اطراف و زندگی درون این دیوارهای زندان عادت کرده است، نمی تواند به “زندگی بیرون” عادت کند و جان خود را بگیرد. در مورد خبر خودکشی بروکس، رد کلمه «نهادسازی شده» را به کار میبرد، که به این معنی است که بروکس به اطراف زندان تکیه میکند زیرا این تنها چیزی بود که او میدانست. زندگی بیرون خیلی سخت، خیلی متفاوت و ناراحت کننده است.
رد همچنین با پایان مؤسسه روبرو می شود زیرا محکومیت او تا زمان مرگ بدتر می شود. از سوی دیگر، اندی امیدوار است که روزی دوباره نفس راحتی بکشد. او حاضر نمی شود که حضور زندانی نظرش را تغییر دهد و آنقدر از محیط اطرافش ناراحت است که به آنها وابسته می شود.
من را در آنجا متوقف کنید، زیرا، اگر هنوز The Shawshank Redemption را ندیده اید، نمی خواهید پایان آن را خراب کنید … و من به شدت توصیه می کنم امروز آن را ببینید!
اما این داستان خط بسیار خوبی در زندگی روزمره ما دارد. ما به منطقه راحتی خود معتاد می شویم و خود را مجبور می کنیم در آن منطقه راحت بمانیم زیرا امن، عادی و راحت است.
منطقه راحتی شما یک مرز مشخص است که شما را در یک مکان ثابت نگه می دارد. شما به طور طبیعی به چیزهایی وابسته می شوید که زیاد اتفاق می افتد.
حقوق شما نمونه نهایی است. اگر یکی را دریافت کنید، متوجه خواهید شد که نیازی به انشعاب از این منطقه نیست زیرا پول وارد می شود.
اما اگر اتفاقی بیفتد که به شما امکان میدهد با راهاندازی یک کسبوکار خانگی بدون پاسخگویی به رئیستان، به روش خودتان درآمد کسب کنید؟ احتمالاً چنین فرصتهایی را دیده یا خواندهاید، اما شرکت در چنین مکاشفهای مستلزم استراحت در منطقه راحتی است که آن را محکم نگه میدارید.
زندگی همه چیز در مورد تغییر و بهبود است. و اگر خود را در منطقه راحتی “قرار دهید”، آنچه را که ممکن است وضعیت شما را بهبود بخشد دور می اندازید. تنها چیزی که به دست می آورید این است که سوال نشسته “چه می شود اگر؟” اگر از این فرصت استفاده کنم چه؟ اگه امتحانش کنم چی؟ چه می شد اگر امید داشتم که از فرصت استفاده کنم؟
کارآفرین بودن در صنعت بازاریابی شبکه ای نیازمند یک نگرش قوی است که شما را مجبور به غلبه بر مرزها می کند. کارآمدترین شبکههای جهان، برخلاف فشار دادن انگشت پا برای آزمایش آب، آماده غواصی رودررو هستند.
در تمام جنبه های زندگی هم همینطور است. اگر آماده نیستید ابتدا در ذهن خود فرو بروید، اصلاً نمی توانید پتانسیل تغییر را تجربه کنید. اگر فقط انگشتان پاهایتان را فرو میکنید، به ذهنتان زمان زیادی میدهید تا درباره چیزهایی که میتواند عالی باشد با شما صحبت کند.
اگر به فرصتهای تجارت شبکه نگاه میکنید، سود و زیان را بسنجید، خود را موفق ببینید، 180 کار را کامل انجام دهید و بگویید «نمیدانم چگونه میتوانم این کار را برای من انجام دهم»، خود را یک موسسه در نظر بگیرید.
وقتی به دیواری که زندگی شما را تعریف میکند وابسته میشوید، آویزان کردن یک نقاشی جدید روی آن دیوار شما را از آنچه فکر میکردید واقعیت است دور میکند.
افراد موفق در این دنیا آینده خود را می بینند، برای آن آینده برنامه ریزی ذهنی می کنند، به معنای واقعی کلمه خود را در این شیوه زندگی می بینند و سپس تمام مراحل لازم برای تحقق این چشم انداز از آینده را طی می کنند.
و جدا کردن این افراد از جمعیت منطقه آسایش توانایی آنها در شکستن هر محدودیتی است که برای آنها در نظر گرفته شده است. نمی پذیرند مؤسسه شوند. آنها هرگز از راه زندگی خود دست نمی کشند. آنها آینده خود را می بینند و آن را زنده می کنند.
بنابراین از خود بپرسید: آیا در محیطی راحت زندگی می کنید؟ یا آمادهاید از مرزهایی که شما را برای مدت طولانی عقب نگه داشته بپرید و شروع به ساختن آیندهای کنید که همیشه میخواستید؟