[ad_1]
همه او را پپتو صدا می كردند زیرا هر روز در محل كار او یك پیمانه ودكا در جیب عقب چپ و یك بطری پپتو بیسمول در سمت راست داشت. تمام روز او بطری ها را از جیب های خود می گرفت دوز ودكا می گرفت و سپس با یك شلیك پپتو مشروب را تعقیب می كرد.
جدی می گویید؟ او در حالی که کار می کرد مشروب می نوشید؟
اوه بله. این در دبیرستان بود و ما فقط تعداد انگشت شماری بودیم که عقب مانده بودیم و در کف کارخانه کار می کردیم.
من از دوستم دوو خواستم تا داستان را برای من تعریف کند که در آن زمان او روز حقوق خود را به حراج می پرداخت.
خوب هر ساله در کلیسا ما در حراجی یک ماشین می فروختیم. یکی از مردان این کلیسا دارای یک نمایندگی محلی فورد بود و یک ماشین را به حراج کلیسا اهدا می کرد. هر ساله مردم همیشه فکر می کردند خوش شانس هستند که با ماشین به خانه می روند.
من حراج کلیسا را اجرا کردم بنابراین از روند حراج مکانهای تهیه لیست بلیط و مواردی از این قبیل آگاه بودم. من همچنین اهل لوئیزویل هستم یک جامعه بزرگ شرط بندی که همیشه روی اسبها شرط می بندیم (دیو همیشه آنها را هریس صدا می کند). بچه ها در حسابداری و بوک میکر.
در محوطه کارخانه من یک لیفتراک رانندگی می کردم. چیزهای زیادی برای حرکت در اطراف زمین وجود داشت بنابراین من دائماً از ایستگاه به ایستگاه دیگری برای تحویل قطعات تعویض می شدم. خوب شما شخصیت من و میزان صحبت با من را می دانید ؛ من همه را در ساخت و ساز می شناختم بنابراین همیشه جلوی صحبت کردن با کارگران دیگر در حالی که من در تور بودم. من در موقعیتی بودم که می توانم تمام روز با مردم صحبت کنم.
سپس یک روز بدون فکر زیاد تصمیم گرفتم فیش حقوقی خود را به حراج بگذارم. منظورم این است که من چیزهای زیادی در مورد حراج می دانستم و به شرط بندی عادت کرده بودم و می توانستم روزانه به همه افراد شرکت دسترسی پیدا کنم. او فکری نمی کرد.
بنابراین من هر سه شنبه صبح با لیفتراک رانندگی می کردم و فریاد می کشیدم: سلام به همه من حقوقم را می گیرم بیا بلیط بگیر!
آن روزها حقوق شما چقدر بود؟
حدود 125 دلار در هفته.
چقدر بلیط بخت آزمایی فروختید و چقدر دریافت کردید؟
همه بلیط ها سود و حداقل بودند … منظور من حداقل است من 250 دلار می داشتم حتی اگر من معمولاً بیش از 350 تا 400 دلار درآمد کسب كنم … همه بدون مالیات! در روز پرداخت من برنده خوش شانس را برای خوردن می گرفتم ناهار در GE Bar و Grill. این مکان یک سوراخ در کل دیوار بود. به هر حال همه به آنجا رفتند تا چک ها را در روز پرداخت نقدی کنند. من ناهار برنده را می خریدم چک را نقد می کردم و سپس برنده ها را با صدای بلند برنده خوش شانس در مقابل کل جمعیت ناهار باز می گرداندم .. بیست چهل شصت و غیره
جالبه!
این برنده است. برنده هفته گذشته اولین کسی بود که در قرعه کشی جدید ملاقات کردم. یک برنده همیشه حداقل 5 دلار بلیط و زمان زیادی 10 دلار می خرد. سپس من همه برندگان قبلی را می زنم و در آخر هم برای بقیه افراد دور خود را می زنم. .
بنابراین اساساً من به تمام منابعی که در دسترس داشتید نگاه کردم و آنها را با هم ترکیب کردم. منظورم این است که شما تجربه حراج را دارید از شرط بندی اطلاع دارید و تمام روز با مردم صحبت کرده اید. من منابع موجود شما را برداشتم و آنها را با هم ترکیب کردم تا چیز جدیدی پیدا کنم.
بله مارک من این را فوراً می گویم.
شما دیو را می شناسید احتمالاً در آن زمان متوجه این موضوع نبودید اما از برخی از اصول TRIZ و یک لنز همجوشی استفاده می کردید. به یاد داشته باشید هنگامی که توضیح دادم باید به تمام منابعی که در اطراف خود دارید نگاهی بیندازید.
خوب حالا که به آن اشاره کردم بله می گویم.
همانطور که طی مقاله هایم در مورد TRIZ بحث کردم بسیاری از متفکران بزرگ ممکن است در مورد TRIZ چیزی نشنیده باشند (برای اکثر آنها هنوز این مفهوم وجود نداشته است) یا متوجه نشده اند که آنها از اصول استفاده می کنند. از آنجا که همه ما قادر به درک ناخودآگاه این اصول نیستیم هدف آموزه های TRIZ من این است که به شما مجموعه ای از ابزارها را برای کمک به شما در به کارگیری اصول خلاقیت و نوآوری بصورت آگاهانه روشی که بزرگان به طور ناخودآگاه در طول تاریخ انجام داده اند در اختیار شما قرار دهم.
اتفاقاً دیو در میان چیزهای جالب دیگر مدیر اجرایی GE شده است.
تعریف فنی اصل شمول شامل موارد زیر است:
1. اشیا ident یکسان یا مشابه را گروه بندی یا ادغام کنید یا قطعات یکسان یا مشابه را برای انجام عملیات موازی ترکیب کنید.
aie رایانه های شخصی در شبکه
2. فرآیندهای مجاور را موازی کنید. آنها را در زمان مناسب جمع کنید.
aie یک مالچ چمن زن.
صفحه های مدار نمونه ای عالی از لنزهای همجوشی است. در یک صفحه مدار شما چندین عملکرد را در یک مکان ادغام می کنید به جای اینکه هر کنترل را در جای خود بگذارید.
اینترنت با نمونه هایی از گنجاندن نیز بالغ شده است. مشاپ ها در حال ادغام دو برنامه موجود برای انجام کار جدید هستند. به عنوان مثال کسی یک برنامه یک فهرست راهنمای مجرم جنسی را برداشته و راهنمای آن را با Google Maps قرار داده است. کاربران می توانند کد پستی خود را وارد کرده و نقشه تصویری همه مجرمان جنسی را در یک مکان خاص مشاهده کنند.
زنجیره های فست فود نیز از مزایای تلفیق استفاده کرده اند. KFC Taco Bell و Pizza Hut را اغلب به صورت جفت زیر یک سقف می توان یافت. مزیت ادغام این است که هر رستوران می تواند از همان کارمندان چشمه نوشابه تجهیزات پخت و پز و مکان استفاده کند. دو مارک مختلف از منابع یکسانی استفاده می کنند و نیازهای مشتریان را از یک مکان برآورده می کنند.
همانطور که می بینید ادغام برای بهبود محصول یا سیستم همه چیز را به هم نزدیک می کند. با این حال کاربردهای شمول فراتر از حد محسوس است.
از نمایش درآمد کسب کنید
بیایید لحظه ای در مورد پل خلیج سیدنی صحبت کنیم. بدیهی است که این بنای تاریخی زیبا است اما من می خواهم در مورد یک تاجر صحبت کنم که می خواست تجربه بالا رفتن از پل را بفروشد. مردم در واقع از پل بالا نمی روند. آنها از قوسهای رنگین کمان تا بالای پل بالا می روند. شخصی که این ایده را به ذهن متبادر کرده پسری به نام پل کی است.
این داستان فقط در مورد بازاریابی اختلاط و بسته بندی محصول شما نیست. همچنین این یک درس استفاده از پشتکار برای رسیدن به خواسته های شماست. شاید مهمترین چیزی که باید از این داستان دور شود:
اگر ایده ای کاملاً منحصر به فرد و اصلی دارید که مردم از آن متنفر نیستند
آنها گوش نمی دادند.
افرادی که در کارگاه ها یا سخنرانی های من بودند بدون شک این جمله را از من شنیدند. به من گفته می شود که پل ایده خود در مورد تجارت پل نوردی را به دولت های شهر سیدنی و دیوان سالاری های مختلف ارائه داده است. هیئت مدیره با لیستی از 60 دلیل که نمی تواند کار را انجام دهد بازگشت. اگر کسی 60 بلوک به ایده خود بیندازد بیشتر مردم منصرف می شوند اما پاول پافشاری می کرد. دو سال طول کشید تا برگردد اما سرانجام او دوباره به نزاع ها برگشت و گفت: آیا هنوز همان 60 دلیل وجود دارد که من را از انجام این کار باز می دارد؟ چون اکنون برای همه 60 نفر آنها راه حلی دارم.
او تکذیب های خود را به آنها ارائه داد و پس از یک بررسی آنها تصمیم گرفتند که دلیل خوبی برای اینکه او نمی تواند تجارت خود را شروع کند وجود ندارد. بنابراین در اکتبر 1998 کار رسماً راه اندازی شد: Bridgeclimb.com.
سرمایه گذاری اولیه 2 میلیون دلار در این پل برای کابل های ایمنی ابزار تجهیزات ارتباطی و غیره انجام شد. ممکن است دو میلیون زیاد به نظر برسد اما به شما اجازه می دهم ROI را محاسبه کنید.
مردم برای انجام صعود هرکدام 160 دلار پرداخت می کنند. در طی هشت سال بیش از دو میلیون نفر به قله صعود کرده اند. شما ریاضی می کنید.
ایده اصلی بسیار ساده به نظر می رسید اما ایده پل تاکنون بیش از 33 جایزه کسب کرده است. در واقع این شرکت حتی قبل از آغاز برنامه کوهنوردی اولین جایزه بهترین جاذبه گردشگری جدید را از آن خود کرد.
این پل از قبل برقرار بود و آنها با سرمایه گذاری اندک این پل را به یکی از بزرگترین جاذبه های گردشگری استرالیا تبدیل کرده اند. من زیاد به این شرکت فکر کرده ام. محصول آنها چیست؟ آنها واقعاً چه چیزهایی را می فروشند؟
آنها یک چشم انداز می فروشند. این دیدگاه به شکل ملکی در اقیانوس نیست که فقط به یک نفر فروخته شود. این پیشنهادی است که شما هر روز بارها و بارها به مشتریان جدید می فروشید. این یک گاو سودآور است.
به محصولات و خدمات فعلی خود فکر کنید. آیا راهی برای گروه بندی متفاوت آنها وجود دارد تا تأثیر بسیار بیشتری داشته باشد؟ شاید معلمی مشهور یا مشهور وجود داشته باشد که بتوانید با او شریک شوید تا دید بیشتری داشته باشید. برای ایجاد گاو پول نقد خود می توانید با چه کسی ادغام شوید؟
[ad_2]