[ad_1]
در بخشهای 1 2 3 و 4 این مجموعه من درباره دیالکتیک هگلی بین طبیعت و فضل که توسط پدر و مادر جک نشان داده شده است و نحوه استفاده از دیالکتیک برای ساختن فیلم بحث می کنم.
جنجال درون جک
همانطور که پایان نامه و آنتی تز در شخصیت های پدر و مادر تجسم یافته است در جک نیز مجسم شده اند. از طریق مبارزه جک با هر دو طرف دیالکتیک ما سفر او را در رابطه با مادر پدر جامعه خدا و مهمتر از همه برادرش تجربه می کنیم.
سفر جک یک سفر تکاملی است. مرحله اول او را از نعمت مادرش دور می کند و به سمت طبیعت خشونت آمیز پدرش می رود – جک طبیعت را فراتر از رویاهای پدرش می راند تقریباً با عشق و تسلیم در برابر نفرت حسادت و خیانت در کوچکترین شکل طبیعت را تسلیم می کند. او علیه مادر عاشق او عصبانی می شود به كشتن پدرش هنگام كار در زیر ماشین می اندیشد و هنگامی كه او را اسلحه bb صدا می كند به اعتماد به نفس برادر معشوق خود خیانت می كند.
مرحله دوم سفر او چون با برادرش صلح می کند او را به نعمت مادرش برمی گرداند و یک بار دیگر سعی می کند سزاوار اعتماد و عشق برادرش باشد.
اما درست همانطور که طبیعت نتوانست از آن محافظت کند لطف نیز باعث شد.
علی رغم عشق جک برادرش را از او گرفتند و او را در جهان کاملاً تنها خانواده کار و خدا جدا کرد.
Eden گم شده است و برای یافتن راه بازگشت جک باید به نوعی سنتز جدیدی پیدا کند که نقیض های دیالکتیکی فضل و طبیعت را در دنیای خود و در خودش آشتی دهد.
تصاویر دیالکتیک
این معنای واقعی کشتی گرفتن با یک سوال است – فشار دادن هر دو طرف دیالکتیک به مرز موفقیت و شکست و نشان دادن نحوه کار و کار نکردن آنها در جهان.
اما مالک استدلال خود را به سطحی کیهانی می رساند که فراتر از زمان مکان و حتی روابط شخصی باشد. او تقریباً در هر عکس از فیلم وجود مطلق مرگ در زیبایی و زیبایی درون مرگ را تجسم می بخشد. طبیعت در فضل است و لطف در طبیعت است.
در تصویر بزرگ سبک های مخالف داستان سرایی او برای دیالکتیک هگلی بزرگتر بین وسعت زمین زمان جهان و خدا که در سکانس های قابل تأمل گرفته شده است درام خانوادگی کوچک از واقعیت های زمینی درد و زیبایی در داستان خانوادگی بسیار مهم به نظر می رسد و وقتی با وسعت ساختمان مقایسه می شود بسیار ناچیز است جهان به سمت یک سنتز عمیق است که سعی در پاسخ به سوال ندارد بلکه تسلیم آن است.
و در این تسلیم شدن سرانجام کاتارسیس پیدا می کنید.
دیالکتیک خود فیلم است
مانند فیلم هایی مانند Memento و 500 روز تابستان درخت زندگی داستان خود را به صورت غیرخطی روایت می کند تا ذات تجربه شخصیت اصلی خود را به تصویر بکشد.
داستان بیش از آنکه به صورت خطی شکل بگیرد به صورت دیالکتیکی پیش می رود به گرداب خاطرات ذهن جک وارد می شود و از گذشته و حال خود با لحظاتی از لطف و طبیعت روبرو می شود.
اما در واقع این یک سفر خطی قدرتمند است جنجالی که شخصیت در زیر این همه فلاش به جلو فلاش بک ها و سکانس های قابل تأمل می گذارد که به فیلم اجازه می دهد تا به طور موثر در زمان بپرد.
هنگامی که یک پرواز شدید خطی از شخصیت خود ایجاد کردید می توانید آن را برش بزنید دوباره پخش کنید از کار بیاندازید یا آن را مانند سالاد پرتاب کنید. شما می توانید مانند یک هنرمند جاز آزمایشی بازی کنید از ضرب آهنگ دور شوید و دوباره آن را پیدا کنید. و اگر این کار را به درستی انجام دهید مخاطبان شما خوشحال خواهند شد که قطعات را کنار هم بگذارند و ببینند که رابطه آنها چگونه است.
اما اگر قبل از دانستن ساختار واقعی فیلم خود شروع به پرتاب کردن کنید نوعی آشپزی برای شما باقی می ماند که هیچ کس نمی خواهد بخورد.
[ad_2]